خانه / دسته‌بندی نشده / شاید لیاقتش را نداشته باشیم

شاید لیاقتش را نداشته باشیم

متنی خواندم. فکری کردم. اشکی هم ریختم.

شاید ما فرزندان ناسپاس، لیاقت داشتن پدر و مادرهایمان را نداریم.
پدر و مادری که در لحظه لحظه زندگی تمام فکر و ذکرشان ماییم و ما تمام فکر و ذکرمان را دوخته‌ایم به چیز دیگری.
مفهومِ عشق را هرگز درک نکردم. بعید میدانم روزی هم درکش کنم.
این چیست که کسی تمام زندگیش را به پایِ تو بریزد و تو گاهی او را نادیده بگیری …؟!

گاهی احساس می‌کنم مادرم مرا اذیت می‌کند. حتی فکر می‌کنم عمدا این کار را می‌کند. احساس می‌کردم. فکر می‌کردم.
به حماقت دوران نوجوانی‌ام می‌خندم.
دوستانی دارم که از این نعمت‌های بزرگ بی‌بهره هستند. کنارشان دوستانی دارم که از این نعمت‌های بزرگ بی‌بهره هستند.
اما فرق آن‌ها در این است.
گروه اول آروزی نشستن برای لحظه‌ای کنار مادر و پدرشان را دارند اما گروه دوم در لحظه‌های نشستن کنار آن‌ها فکر خلاص شدن ازشان هستند. و این‌گونه است که هر دو بهره‌ای نمی‌برند.
ای کاش وقتی جسممان بزرگ می‌شود، روح‌مان هم به همان اندازه رشد کند و منش‌مان بزرگ‌تر شود.
ای کاش بتوانیم در حین این‌که از وجودشان بهره می‌بریم، راضی نگه‌شان داریم.
ای کاش لیاقت پدر و مادرمان را داشته باشیم.

وظیفۀ من، معنا دادن به زندگیِ پدر و مادرم است؛ همانطور که آن‌ها به زندگیِ من معنا داده‌اند.

این هم از متنی که خواندم. فکری که کردم و اشکی که ریختم:

مادر کودکش را شیر می دهد
و کودک از نور چشم مادر
خواندن و نوشتن می آموزد

وقتی کمی بزرگتر شد
… کیف مادر را خالی می کند
تا بسته سیگاری بخرد

بر استخوان های لاغر
و کم خون مادر راه می رود
تا از دانشگاه فارغ التحصیل شود

وقتی برای خودش مردی شد
پا روی پا می اندازد
و در یکی از کافه تریاهای روشنفکران
کنفرانس مطبوعاتی ترتیب می دهد و می گوید :
عقل زن کامل نیست …

 

نگاهی هم به این‌ بیندازید

انستیتو پاستور ایران فرمانفرما

انستیتو پاستور فرمانفرما

در حال مرور اسناد تاریخ معاصر طب و داروگری در ایران هستم. مشخصا برای سرآغاز …

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *