خانه / دسته‌بندی نشده / زیر سوال رفتن کیستی!
کیستی
کیستی

زیر سوال رفتن کیستی!

به راستی اگر به ما بگویند اسم تو چیز دیگریست و پدر و مادرت کسان دیگری هستند و دختری که عاشقش هستی خواهرت است چه باید بکنیم؟ از باید ها بگذریم ، اگر تو بودی چه کار می‌کردی ؟!

امروز پس از دیدن سکانس هایی از فیلم اولین شب آرامش در سفره شام و بالاجبار (چون عادتی به دیدن سریال خصوصا سریال های قدیمی ندارم) به این فکر افتادم که اگر شناسنامه ام را تغییر دهند من به فرد جدیدی تبدیل میشوم ؟! در قسمتی از این مجموعه امیر آقایی بازیگری که انگار نقش یک پسرخوانده را که خیلی به او توجه نمی شد و بیشتر کارگر خانه بود تا عضوی از آن ، در خانواده ای ثروتمند را ایفا می کرد که پس از مدت ها ابراز عشق به دختر این خانواده متوجه شد این دختر خواهر اوست و پدر و مادر او کسان دیگری بودند و تا کنون با اسم و رسم جعلی زندگی میکرده است !

یک لحظه به رسم عادت همیشگی به خودم گفتم اگر تو بودی چه کار می‌کردی ؟!
و مدتی پاسخی نیافتم … پس از کمی عمیق تر شدن در مورد جنبه های مختلف قضیه به شعار های همیشگی خودم مبنی بر اینکه فردیت ما از شخصیت ماست و کیستی ما به اسم و رسم و تحصیلاتمان و فلان و بهمان بستگی ندارد برگشتم اما سریع بر چیره شدن این حرف ها بر مغزم جلوگیری کردم دوباره این سوال را از خودم پرسیدم : اگر تو بودی چه کار می‌کردی ؟!
شاید نه ، شاید این اتفاق سبب شود برای ساختن خودم بیشتر وقت بگذارم … شاید اگر من هم بودم خشکم می زد ، اشک می ریختم و از شدت هیجان و ترس سکته میکردم ! واقعا چنین چیزی را تصور میکنم ؛ اما این اتفاقی است که می افتد . اتفاقی که برای من بهتر است بیفتد کدام است ؟!

از این به بعد از اینکه روی ساختن خودم وقت بگذارم ابایی ندارم ، از اینکه برای این پرسش که من کی هستم پاسخ مناسبی پیدا کنم ، که برای معرفی خودم به دیگران تغییرناوارد ترین تعریف و کارشده ترین شخصیت را مثال بزنم نه نامم که پدرم داد و شکلم که خدایم داد و مدرکم که معلوم نیست کی داد!
ابایی ندارم از اینکه بجای یادگیری فرعیاتی از قبیل مقدمات دیجیتال مارکتینگ (!) مدتی را بنشینم ، فارغ از هیاهوی جهان ، فکر کنم ، فکر کنم ، فکر کنم به این ساده ترین پیچیدگی زندگیم : من!
ابایی ندارم از اینکه زندگی خودم را درک کنم تا شاید دیگران و حالشان را بهتر بفهمم تا شاید بتوانم قضاوت هایم را کمتر کنم و خودم را جای دیگران بگذارم … واقعا گنجی پنهان در زندگیم را از دست میدادم به اسم دیگران و تجربیاتشان از یک سرچ ساده تا یک صحبت چند ساعته رو در رو … دیگران به ما می آموزند .

دیگران به ما می آموزند . درست . اما اگر دیگران نبودند چی ؟! اگر ما را در دوران قرنطینه بگذارند چی ؟! اگر کسی مجبورمان نکند اما دیگران چیز هایشان برای آموزش تمام شده باشد یا هر چیز دیگری چی ؟! اگر در این گوگل بی صاحاب روزی تخته شود چی ؟!
جواب اینجاااااااست !
موتور جستجوی درونم را ندیده ام !
گنج آشکار درونم را ندیده ام !
از صحبت کردن با خودم غافلم و از سرچ کردن حالت چطور است در گوگل درونم فارغ !
خودم را ندیده ام !
من هنوز خودبینی نکرده ام !

حالا امشب این فرصت در اختیار من قرار داده شده تا افسار زندگی ام را در دست بگیرم شاید این بار این خر وحشی روزگار رام من شود … شاید هم نشود … اما ارزشش را دارد از خر درون خودم سوال کنم اگر تو بودی با این «من» چه کار میکردی ؟!

نگاهی هم به این‌ بیندازید

انستیتو پاستور ایران فرمانفرما

انستیتو پاستور فرمانفرما

در حال مرور اسناد تاریخ معاصر طب و داروگری در ایران هستم. مشخصا برای سرآغاز …

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *