خانه / پربازدیدترین‌ها / امان از دست محتوای انگیزشی!
انگیزشی
انگیزشی

امان از دست محتوای انگیزشی!

در ابتدای هر‌چیزی این را مشخص کنم که من یک فریب‌خورده و رها‌شده هستم :))))))
در واقع خودم مدت زیادی از محتوا‌های انگیزشی استفاده می‌کردم و به نوعی حتی به آن‌ها معتاد بودم.
اما حالا نه!
در ادامه شما دیدگاه‌ها و تحقیقات یک نظربرگشته را درمورد این نوع محتواها می‌خوانید.
احتمال هم دارد دوباره در آینده نظربرگشته شوم برای همین با قطعیت کمتری صحبت می‌کنم.
ولی نظرم را به هر حال در این مقطع از زندگی بی‌پروا خدمتتون عرض خواهم کرد…!

خوب … محتوا‌های انگیزشی مهم هستند یا نه؟
چقدر تاثیرگذارند؟
به چه هدفی ساخته می‌شوند؟
چرا ما آن‌ها را مصرف می‌کنیم؟
چگونه آن‌ها را مصرف می‌کنیم؟
چگونه باید آن‌ها را مصرف کنیم؟
چه چیزی در ویدیو‌های انگیزشی اِنقدر برایمان جذاب و فریبنده هستند؟
چقدر در سراسر دنیا طرفدار دارند؟

اگر مقدار سرچ‌ها در گوگل را معیار اهمیت قرار دهیم، تعداد زیادی از مردم فکر می‌کنند که جملات و محتوا‌های انگیزشی خیلی مهم هستند.
بر اساس آمار‌های گوگل، به طور میانگین، در هر دقیقه در ایران پنجاه نفر کلمۀ انگیزشی را در جست‌و‌جو‌گر گوگل سرچ می‌کنند!
که از این مقدار حدود هفتاد درصد به دنبال کلیپ و محتوای ویدیویی انگیزشی هستند.

هر روز صفحه اینستاگراممان را رفرش می‌کنیم و هر‌روز با سیل اخبار و اطلاعات گوناگون مواجه می‌شویم.
اما امکان ندارد که در میان آن‌ها خبری از جملات و محتوا‌های انگیزشی و الهام‌بخش نباشد.
ویدیوهایی با معمولا یک آدم پرانرژی که سخت در تلاش است ما را متقاعد کند که محدودیت‌هایتان را کنار بگذارید و شاید یک جمله که روی طرحی زیبا نوشته شده مانند آنچه در پایین میبینید!

همین تقاضای مردم باعث ایجاد یک صنعت و شغل در دنیا شد که در آن سخنرانان، تدوین‌گران ویدیو و گرافیست‌ها، فرصت مناسبی برای استفاده از این جمله‌ها پیدا کردند و برای خودشان پول درشتی به جیب می‌زنند.
بر اساس تخمین های مارکت ریسرچ تا سال 2022 این صنعت در آمریکا ارزشی بالغ بر 13 میلیارد دلار خواهد داشت!

در دنیایی که همه می‌توانند ناشر باشند، محتوای انگیزشی ظاهرا ساده‌ترین نوع محتوا است.
هر کسی می‌تواند دست به انتشار آن بزند.
جملات قصار خیلی راحت فوروارد می‌شوند و فیلم‌های انگیزشی راحت ذخیره.

کلمات انگیزه ، انگیزش و انگیزشی بار‌ها و بار‍‌ها توسط افراد مختلف ، رهبران ، سخنرانان ، مربیان ، موسسات آموزشی و معلم ها و … به هدف‌های مختلفی این روزا مورد استفاده قرار می‌گیرد.
برانگیختن لحظه‌ای افراد به انجام کاری با چند جمله به صورت نجوا یا فریاد (این نوع در فرهنگ‌های غربی مرسوم‌تر هست) برای عده زیادی، ارزشمند تلقی می‌شود.
از راه آن کسب درآمد می‌کنند و روزگار می‌گذارنند.
و یا کسب انرژی می‌کنند و روزگار می‌گذارنند.

کافیست در صفحه خود در اینستاگرام جست‌وجویی بر هم بزنید در این مورد و ببینید چقدر آدم وجود دارد که این محتوا را عرضه می‌کند (پیشنهاد می‌کنم نگاهی هم به تعداد Follower های آن‌ها هم داشته باشید!)

اما علی‌رغم این حجم از رشد در عرضه و تقاضا، منتقدان و شکاکان زیادی در این حوزه وجود دارند.
بار ها ترکیب محتوای های زرد انگیزشی را شنیده‌ایم.
افرادی مثل تونی رابینز و لس براون و حتی برایان تریسی در رده سخنرانان زرد و غیرمفید قرار می‌گیرند.
و البته بدبینی‌ها از مغز‌های بزرگی نشات میگیرد؛
پس نمی‌توان به سادگی از کنار آن‌ها عبور کرد و در مقایسه با طرفداران بی‌شمار این حوزه، آن‌ها را از رده خارج کرد.

اما واقعا محتواهای انگیزشی برای چه هستند؟ فایده‌شان چیست؟ (واقعا) چقدر ارزشمند هستند؟

جملات انگیزشی (چه به صورت متن باشند و چه فردی آن ها را بیان کند و در قالب سمینار یا ویدیو قرار بگیرد) به شنونده حس خوبی می‌دهند.
و خب هرگاه مخاطبان حس بهتری داشته باشند ، پول بیشتری می‌دهند و همینطور برای این‌که حس بهتری داشته باشند حاضرند پول بیشتری بدهند!
کسی که آن‌ها را منتشر می‌کند هم یک برنده خواهد بود. به همین سادگی!

 

همه ما زمان‌هایی دچار احساسات بد ناشی از عدم وجود پیشرفت ، موفقیت و خوشبختی در زندگی شده‌ایم.
احساس می‌کنیم موفقیت از ما دور شده است. منزوی شده‌ایم. کسی در اطرافمان نیست و …
ناگهان یک محتوای انگیزشی از راه می‌رسد!

آن را می‌بینید و در ذهن شما میپیچد.
شما می‌فهمید که تنها نیستید.
همه افرادِ موفق، موانع زیادی را پشت سر گذاشتند و بر آن‌ها غلبه کرده‌اند.
این به شما امید می‌دهد؛ که شما هم می‌توانید!

به زعم من در جوامعِ غرق شده در تاریکیِ کنونی، امیدبخشیدن به انسان‌ها، از سخت‌ترین کار‌های ممکن است.

چون امید می‌بخشند، عوام هم آن‌ها را می‌خواهند.

گاها داستان موفقیت استیوجابز هم تاثیر‌گذار است و می‌تواند انگیزه‌بخش باشد. البته محتوای آن‌ها کاملا فرق می‌کند.

مردم داستان ها را بر واقعیت ترجیح میدهند .
واقعیت جریانی است که درآن زندگی میکنند و داستان جریانی است که یادآور رخداد‌های گذشتۀ زندگی انسان‌‌های دیگر هستند و گاهی به شکل افسانه نوید افسانه ای دوردست را میدهد. اما تلخی گذشته بشریت همیشه یادآور آینده‌ای روشن است. آینده‌ای که خواهد آمد و همه چیز را تغییر خواهد داد.

تاریخ به ما نشان داده که هر داستانی داستان قبلی خود را از بین میبرد و داستان قبلی همواره داستان قبلی‌تر را از بین خواهد بود.

داستان ها زیبا هستند. مهم هم نیست واقعی باشند یا خیالی. مردم جذب آن‌ها می‌شوند.

در اکثرِ قریب به کلِ موارد، ما اصلا اهمیت نمی‌دهیم چه کسی این جملات را گفته است!
شاید در یوتیوب و آپارات ویدیوهایی دیده باشیم، کتابی خوانده باشیم، در سمیناری شنیده باشیم، یا در یک پست اینستاگرامی آن را روی عکس تام هاردی یا دیکاپریو دیده باشیم، مهم نیست چه کسی این را گفته است. اگر زیبا باشد، میپذیریم!
شاید اصلا مرده باشد؛ چه جالب …. انگیزه دادن از آن سوی گور!

 

وقتی مردم تجربه مشابهی که شما در ویدیوهای انگیزشی میبینید دارند، من جمله از دست‌دادن ، سختی ، طرد‌شدن و … ، می‌توانند بیشتر همزاد‌پنداری بکنند.
می‌توانند خودشان را در جایگاه انسان‌هایی که این جمله‌ها را گفتند یا این جمله‌ها در آن‌ها صدق می‌کند ببینند.

در مقابل مخالفان این نوع محتواها معمولا فاکتور درجه اثربخشی و تاثیرگذاری آن‌ها را مورد سوال قرار می‌دهند. چون تاثیر آن‌ها طولانی‌مدت نیست و صرفا تاثیرگذاری سطحی و کوتاه‌مدت دارند ، پس محتوا های انگیزشی بی فایده و مبتذل (زرد) هستند.

معمولا این جمله معروف انگلیسی را شنیده‌ایم یا اگر نشنیده‌ایم شنیدنش برایمان جالب توجه است که می‌گوید در زندگی سه کار را انجام بده و دیگر هیچ:

live,laugh,love

منطقی است.
هیچ چیز بدی در آن وجود ندارد .
اشارات و علامت ها و مفاهیم خارج از عرف و اخلاق هم ندارد.
اتفاقا محتوای انگیزشی هم هست.
البته که شما باید زندگی کنید ، بخندید و عشق بورزید.
این ها با فلسفه های اساسی در مورد ماهیت انسان پیوند می‌خورند.
پس مشکل کجاست؟

مشکل در مطلق‌بودن مفاهیم انگیزشی است.
مورد دیگر این است که این دست جمله‌ها عمل‌گرا و کاربردی نیستند.
و چون کاربردی ندارد، مفید هم نیست.
روانشناسی رفتارگرا انگیزاننده‌هایی را که تاثیر پایدار در رفتار ندارند را انگیزاننده نمی‌دانند!
و البته نمی‌تواند به صورت گسترده اعمال شود؛
شما نمیتوانید همه جا بخندید و عشق بورزید در این صورت ممکن است شما را از مکان های زیادی با تیپا بیرون بیندازند!

اگر شما احساس شکست می‌کنید، واقعا آخرین چیزی که نیاز دارید، میلیاردی است که درمورد سختی‌هایش زمانی که یک میلیونر ساده بود با شما صحبت کند!
شما مشکلات بزرگ‌تری برای حل‌کردن دارید و شما اصلا درمورد زندگی سایر افراد موفق چیزی نمی‌دانید؛ چون رسانه‌ها و افراد صرفا قسمت‌های جذاب و گزینش شدۀ و البته قابل تعریفِ زندگی آن‌ها برای شما به معرض نمایش می‌گذارند؛
چون می‌خواهند نان شب خانه شان را تامین کنند!
در این صورت شما دچار یک خطای شناختی درمورد وضعیت خودتان می‌شوید و آنطور که باید و شاید نمیتوانید مسئله موجود را حل کنید.

بزرگترین مورد هم همین است.

آن ها وسوسه‌گر و فریبنده هستند. گاها می‌توانند باعث شوند شما صورت مسئله‌ای که دارید را اشتباه درک کنید. وقتی ندانید مسئله چیست؛ چطور می‌خواهید به حل آن بپردازید؟

 

 

محتوای انگیزشی هیچ زمینه‌ای ارائه نمی‌دهند!
آن‌ها یک پیشفرض دارند و بر اساس آن به پیش می‌روند.
پیش‌فرض آن‌ها تعمیم داده شده است. مشکل شما در سمنان، با مشکل شما در ایندیانای آمریکا، شمایی که 35 سال سن دارید و کسی که 18 سال سن دارد… آن‌ها مخاطب خاصی ندارند. مانند تمام محتواهای عامه‌پسند و پاپ (popular) نمیتوانند چیزی را مخصوص شما ارائه دهند.
در حالی که لازم به توضیح نیست که مشکل شما منحصر به خودتان است.
آن‌ها یک راه‌حل ارائه می‌‌دهند.
یک حرف می‌زنند.

Just Do It!
هیچوقت هیچ معرفی درباره It ارائه نشده ؟! شده؟!
برو و انجامش بده!
چه چیزی رو ؟!
از کدام علون غریبه می‌دانی من میخواهم چکار کنم؟!
شاید من بخواهم در هفته آینده به ماه سفر کنم؛ فقط انجامش دهم ؟!
شاید آرزویی که من دارم و هدفی که برای خودم و زندگی‌‌ام تنظیم کرده‌ام فراتر از واقعیت باشد.
واقعیت در این محتوا‌ها زیر پا گذاشته می‌شود.
در این نوع ویدیوها و جملات از این کلمات زیاد می‌شنویم. This , That , it و سایر مراجع نظیر این‌ها!
تلاش می‌کنند تا موضوع را برای مخاطب شخصی سازی کنند اما هنوز عمومی است.
تعمیم دادن اهداف و موقعیت‌ها و یکسان فرض کردن تمام مخاطبان در محتواهای انگیزشی ایراد دیگری است که اغلب قریب به کل منتقدان این موضوعات وارد می‌کنند.
و این متاسفانه ممکن است خیلی اوقات منجر به تفسیر نادرست در مخاطب شود.

 

مصرف چنین محتوا هایی مثل مصرف الکل می‌ماند.
ولی نوشیدن، فقط مشکل را به شکل موقت حل می‌کند.
بوجود آمدن دوباره مشکل مسئله حادی نیست؛
قسمت مهم اینجاست که اگر درست دنبال مشکل نگردیم و نتوانیم به درستی مشکل را حل کنیم، سرجای خودش باقی میماند و ما فقط داریم صورت مسئله را هِی عوض می‌کنیم و دوباره این مسئله اصلی است که گاه و بیگاه بعنوان مهمان ناخوانده ظاهر می‌شود.

محتوای انگیزشی دقیقا اینطور عمل می‌کند. به شما به مدت کوتاهی حس خوب میدهد.
اگر دنبال حل شدن مشکل به صورت موقت هستید، بهترین گزینه می‌تواند دیدن یک فیلم انگیزشی باشد.
ولی ریشه مشکل هنوز وجود دارد .
اتفاقات حقیقی و تغییرات بنیادین هیچوقت اتفاق نمی‌افتند .
محتوا‌های انگیزشی مشکل ما را آسان سازی و تسهیل میکنند و ما با اصل مشکل مواجه نمیشویم که بتوانیم آن‌ را حل کنیم. اصلا نمی‌خواهیم آن را حل کنیم. چون اصلا احساس می‌کنیم مسئله حل شده است!
در بهترین حالت شما لحظاتی را دارای حس روشنفکری خواهید بود و احساس می‌کنید می‌توانید دنیا را در کف دستان خود حرکت دهید اما آیا این حس واقعی است؟
آیا شما واقعا در آن لحظه چنین توانایی دارید؟
مورد وخیم‌تر؛ هر‌ چه بیشتر از این محتوا‌ها استفاده کنید، کمتر دوست دارید که از وضعیت کنونی خود خارج شوید و به این نوع محتوا‌ها واقعا معتاد می‌شود.

 

 

قبل از پرداختن به دلایل بیشتر و عمیق تر در این مورد می‌خواستم دوباره یادآوری که چرا شروع به نوشتن این متن کردم و آنقدر برایم اهمیت داشت که به پایانش هم فکر کنم.
مدتی من هم معتاد این محتوا ها بودم و توهم پیشرفت و به جلوروی داشتم ولی بعد از مدتی دست‌شان برایم رو شد و تقریبا دست از مصرف این محتوا های انگیزشی برداشتم و مصرف آن ها را به فصلی یکی دوبار کاهش دادم و ترجیح دادم بیشتر فکر کنم!

 

 

داستانی از تاثیر مثبت انگیزشی روی زندگی

چطور دیدن 3 ویدیوی انگیزشی در روز زندگی من را تغییر داد؟

وقتی پای سخنرانی و ویدیو و جملات انگیزشی به میون میاد من یکم بد بین میشوم. پس احتمالا میتونید تصور کنید وقتی محتوا های انگیزشی تا این حد تاثیر قابل مشاهده ای روی زندگی من گذاشت من چقدر شگفت زده شدم

هیچ مورد علمی در این آمزایش وجود ندارد . این آزمایش شخصی خود من هست، با وجود یک زمینه و سبک زندگی بسیار شلوغ و پر کار . من نمیتوانم تصمین دهم که تاثیری که ویدیو ها روی زندگی من دشت روی زندگی شما هم داشته باشد . من فقط میتوانم تصدیق کنم که زندگی من چطور با این ویدیو ها کاملا عوض شد.

در این آزمایش من در 3 قسمت از زندگی روزانه ام به ویدیو های انگیزشی گوش می‌دادم.
اول در هنگام رانندگی به محل کار که معمولا 40 دقیقه با ماشینم طول میکشید.
هر کدام از ویدیو ها معمولا چیزی حدود 5 تا 7 دقیقه هستند را به صورت تصادفی می‌انداختم تا در ماشین گوش دهم. ( فقط یکی )
دومی وقت ناهار در محل کار بود که باز هم به یک ویدیو انگیزشی 5 دقیقه ای با هدفونم گوش می‌دادم.

و در آخر هنگام رانندگی به سمت منزل یکی از ویدیو های 5 دقیقه ای را انتخاب میکردم و گوش می‌دادم.

در ابتدا فکر می‌کردم نگه داشتن این برنامه در طولانی مدت کار سخت و غیر‌ممکنی است.
من معمولا یک آدم خیلی شلوغ و پر مشغله بودم و شاید گاهی اوقات به یادآوردن اینکه الان باید یک ویدیو انگیزشی گوش دهم یا ببینم کار آنقدر ها هم ساده‌ای نبود.
در همان روز های اول من متوجه چیز های خیلی جالب و قابل توجهی شدم! که تقریبا بعضی چیز ها در زندگی ام در حال تغییر هستند .

چطورمحتوای انگیزشی من را تغییر داد؟

چیزی که من هیچوقت درمورد این آزمایش منتظرش نبودم اتفاق افتاد. ویدیو های انگیزشی ظاهرا به من مقدار بیشتری از انرژی در روز میدادند و این مورد کاملا قابل پیش بینی آن ها بود . ولی چیزی که انتظارش را نداشتم این بود که آن ها تمام تمرکز من را در تمام زندگی ام افزایش میدادند .

همانطور که توجهم را به هر یک از سخنرانان در آن ویدیو ها میدادم . به زندگی اطرافم طور دیگری نگاه میکردم . به چیز‌هایی که به من اعطا شده. به عادت‌هایم و سبک زندگی که ساخته ام و رویاهایی که داشتم. انتخاب هایی که داشتم و تصمیماتی که گرفتم.

تا دقیقا امروز من تصمیماتی را گرفته ام و میگریم که دیگران از آن ها بسیار راضی هستند و خودم هم همینطور . روی رویا هایم تمرکز کرده ام نه پول چون پول من را از توجه به رویاهایم منع میکند . بجای نوشتن لیست اهداف بلند مدت در مدیریت شغلم لیستی از اهداف بلند مدت نوشته ام که من را واقعا خوشحال میکند .

یک پدر دوست داشتنی بودن
یک همسر دوست داشتنی بودن

در وضعیت چسمانی ایده آل خودم بودن

نویسنده ای بودن که زندگی میلیون ها انسان را تحت تاثیر قرار می دهد .

 

اما این اتفاق چطور افتاد؟

باور کنید یا نه ، در هفته دوم از اجرای این آزمایش من 10 پوند وزن کم کردم و تغییرات قابل مشاهده ای در ساعت خواب و بیداری ام و انرژی ام در طول روز ، اشتهایم و عادت اهی ورزشی و در نهایت وضعیت جسمانی و فیزیک بدنم رخ داد  .

ادامه مقاله در سایت Makeuseof

 

بعد از این‌همه روده‌‌درازی و دردودل کردن با وردپرس، به آخر این آش رشته نزدیک می‌شویم.

در مقابل هر کسی که ارزشی در محتواهای انگیزشی پیدا می‌کند ، افرادی هم وجود دارند که آن‌ها را بی اثر و بی فایده می‌دانند . پس وقتی این سوال پیش می‌آید که محتواهای انگیزشی خوب هستند یا بد، پاسخ عمومی نخواهد بود و برای هر شخص با فرد دیگر متفاوت است.

در مقابل افرادی که زرد می‌دانند، هستند مردمانی که سبز می‌دانند؛ محتوا های انگیزشی را!

همیشه هر چیزی روی مردم تاثیرات مثبت و منفی داشته و هر چیزی حتی بدیهی ترین چیز ها در درست و غلط بودن توانسته عده ای را راضی نگه دارد و آن ها با کمال میل کاری را انجام دهند.

 

دیدگاه امید شجاعی دربارۀ سخنرانی‌های انگیزشی:

زندگی من با مطالب انگیزشی تغییر کرد. 

مجله موفقیت بیشتر از اینکه آموزشی باشد انگیزشی بود. جملاتی از جمله:

مثبت اندشی را چند برابر کنید.

یه روزی، یه جایی، یه کسی، یه چیزی، صبر داشته باش، صبر داشته باش.

و سایر جملات کمک میکرد که با تمام سختی هایی که داشتم کنار بیام. خداییش وقتی الان به شرایط چند سال پیشم فکر میکنم می بینم که خیلی سخت بود و شگفت زده میشم که چطور با قدرت جنگیدم و از اون موقعیت یک پله بالا تر اومدم.

و جالب اینجاست بعد از اینکه شدیدا درگیر کار شدم و دیگه مطالب الهام بخش و انگیزشی نخوندم به مرور به جایی رسیدم که احساس نا امیدی و افسردگی تمام وجودم رو فرا گرفت و در مقابل سختی ها و چالش های زندگی مقاومت بسیار کمی از خودم نشون میدادم.

 

من میگم انگیزش، سوخت موشکه، و موشک بدون سوخت نمیتونه به هوا بره.

ما هم اگه انگیزه نداشته باشیم، نه در کاری  موفق می شویم و نه لذتی از زندگیمون خواهیم برد.

بنابراین سعی می کنم به توصیه دارن هاردی و بسیاری از بزرگان عمل کنم و هر روز مقداری از وقتم رو به مطالعه مطالب انگیزشی و الهام بخش سپری می کنم.

 

دیدگاه محمدرضا شعبانعلی درمورد سخنرانی‌های انگیزشی:

سخنرانی‌های انگیزشی گاهی برای من واقعاً انگیزاننده بوده‌اند.

هنوز هم، گاهی از شنیدن این سخنرانی‌ها یا حضور در اونها لذت می‌برم.

اما در ذهن خودم یک تفکیک خیلی مهم دارم که بر اساس این تفکیک، سخنران‌های انگیزشی رو به دو دسته تقسیم می‌کنم:

دسته‌ی اول کسانی که خودشون یک مسیر خاص یا پیچیده یا دشوار رو طی کرده‌اند و اونها رو برای مخاطب تعریف می‌کنند.

دسته‌ی  دوم کسانی که سخنرانی «هیجانی» انجام می‌دن و صرفاً از خاطرات و حرف‌های دیگران نقل می‌کنند.

مثلاً وقتی فهرست طولانی شکست‌های آبراهام لینکلن رو تعریف می‌کنند و بعد می‌گن در نهایت رییس جمهور شده، هر چی فکر می‌کنم نمی‌تونم انگیزه بگیرم. حالا شاید اگر خود آبراهام لینکلن الان داشت تعریف می‌کرد مسئله فرق داشت (تازه سخنران‌های انگیزشی نمی‌گن که این بنده خدا آخرش هم ترور شده. لااقل با استانداردهای انگیزشی، پایان خوشی نداشته).

گاهی اوقات هم، نمی‌تونم بین وضعیت خودم و وضعیتی که سخنران توضیح می‌ده رابطه برقرار کنم.

یادمه چند سال قبل هنگام ورود به یک جلسه،  انگشتم لای در ورودی موند و کمی زخم شد.

داخل مراسم، سخنران محترم فیلم یک آقایی رو پخش می‌کردن که از ناحیه‌ی دست‌ها و پاها دچار معلولیت بودند و انواع حرکات فیزیکی عجیب رو انجام می‌دادند.

هر چه تلاش کردم، این فیلم الهام بخش هیچ الهامی به من نبخشید.

چون مدام انگشتم می‌سوخت و وقتی نگاه به انگشتم می‌کردم، احساس می‌کردم این آقا اصلاً شاید از جنس دیگه‌ای باشه. من فعلاً در حد تحمل یک آسیب کوچک هم ناتوان هستم.

 

با این حال، سخنرانی های انگیزشی افرادی که سابقه‌ی علمی (نه مدرک) ارزشمند دارند، سخنرانی کسانی که خودشون تغییری در زندگی‌شون دادند (مثلاً رابینزِ قدیم. چون رابینز جدید خودش انگار روایت‌گر قصه های دیگران شده)، کارآفرین‌هایی که از خاطراتشون می‌گن، یا بعضی از آدم‌های خیّر که از راه اندازی موسساتشون می‌گن برام خیلی انگیزاننده‌ است.

 

دیدگاه آیدا گلنسایی دربارۀ سخنرانی انگیزشی:

اصلا نمی‌تونم انکار کنم اولین جرقه‌های تحولات مهم در زندگی من در دهۀ دو زندگی، روزی بود که یک سی دی خشدار رو لابه لای وسایل قدیمی و دورریختنی پیدا کردم و گذاشتم. اون سی دی مربوط بود به تکنولوژی فکر «دکتر علیرضا آزمندیان».  وقتی از زندگی خودش می‌گفت، از سختی‌هایی که کشیده و منم در اوج سختی‌هام بودم یکهو اتفاقی در من افتاد. فهمیدم چیزی به اسم «خودسازی» و «خودشکوفایی» وجود داره. دیگه این رشته رو رها نکردم. رفتم کتاب «درمان با عرفان» وین دایر و شش هفت تا کتاب دیگۀ او، کتاب‌های «دارن هاردی» و … رو گرفتم، «دبی فورد» و … حتا سی دی جذبم گرفتم و همین الانم هفتگی حتما یک کلیپ می بینم. البته به این شرط که طرف خودش از قعر مشکلات به جایی رسیده باشه. به عنوان مثال در سایتم مشتری دائم این دست کلیپ‌هام: ۱٫ نیک وی‌آچیچ ۲٫ دختری که بدون دست متولد شده، با پا پیانو می‌زنه و صدای خارق‌العاده‌ای داره، ۳٫ مینیبا مازاری سفیر زنان پاکستان که بر اثر تصادف توانایی راه رفتن رو از دست می‌ده و این نقطۀ عطف زندگیش می‌شه. یادم هست با سخنان بانو لیلی گلستان (مترجمی که بسیار دوستش دارم) در تِد ِ ایران، چقدر اشک ریختم و چقدر این زن رو تحسین کردم و در عین حال ازش نیرو گرفتم.

می‌تونم بگم من عاشق «سخنرانی انگیزشی» هستم، عاشق آد‌های سختی کشیده‌ای که از هیچ واقعا به همه جا رسیدن، خیلی خیلی دلم می‌خواد روزی هم سخنان «رستگار رحمانی تنها» اون اعجوبۀ کنکور رو که الان جراح مغزه دربارۀ زندگیش، سختی‌ها و موفقیت‌هاش بشنوم.

این حرف‌ها دائماً در زندگی ما لازمند ولی من هرگز از کسی که موفقیتش همین سمینار برگزار کردنه، الهام نمی گیرم برعکس حس خیلی بدی هم بهم دست میده که این فرد موفقیتش حرف زدن دربارۀ موفقیته!!! یعنی موفقیتش اینه یه عده رو خام کنه، ساده گیر بیاره و دربارۀ موفقیتی حرف بزنه که چیزی جز فریب دادن مردم نیست. ضمنا از سخنرانانی که می‌خوان موفقیت رو با یک ماشین خارجی و… به مردم نشون بدن حالم بد می‌شه، همیشه می‌گم این‌ها مردم رو چی می‌بینن.

ولی در عین حال من همیشه دنبال سخنرانانی که دوست دارم و این کلیپ‌ها هستم، واقعاً بر من اثر دارند،  حتا گاهی شده کتاب‌های «کاترین پاندر » یا «اسکاول شین» رو هم بخونم. و تمرین‌های کتابهاشون رو انجام بدم. خب چه عیبی داره وقتی حس بهتری پیدا می‌کنم. نهایتا همیشه به این نقطه می‌رسم که سلطان انگیزش ایران حضرت حافظه:

هان مشو نومید چون واقف نئی از سر غیب

باشد اندر پرده بازی‌های پنهان غم مخور

یا این بیت:

تکیه بر تقوا و دانش در طریقت کافریست

راهرو گر صد هنر دارد توکل بایدش

اصلا حافظ روح من رو زیر و رو می‌کنه. بیشترم بخاطر حالت انگیزشی اونه، یه خاطره م از سخنرانی انگیزشی خودم بگم:)))

من مدتها به بچه‌های المپیاد ادبی درس می‌دادم (البته قبل از شروع جدی شعر). یک روز دیدم یک دختر روستایی بین قبولی‌های پر مدعای دورۀ اوله و داره برای صعود به مرحله بعد چه تلاشی می‌کنه. خیلی دلم سوخت. اون بدون هیچ امکانات اونجا بود و بقیه تافته‌های جدا بافته از مدارس عالی بودند. اون روز سفرۀ دلم رو باز کردم و از تمام سختی‌های وحشتناک دوران تحصیلم، شکست‌ها، تافل امتحان دادنا با یک بچۀ شیرخوار که داشتم و… و… حرف زدم. بچه‌ها همه اشک ریختند و لبخند زدند و به فکر فرو رفتند. هفته بعد دیدم اون دختر روستایی از باغشون برام کلی میوه آورده و بهم گفت: حرف‌های شما بشدت در من اثر گذاشت و فهمیدم آدم حتا اگر از محروم‌ترین خانواده‌ها هم باشه می‌تونه به جاهای عالی برسه. نمی‌دونم اون دختر الان جاست ولی امیدوارم هرگز ایمان و پشتکارش رو از دست نداده باشه. حرفم رو با جمله‌ای از الکسیس کارل (اگر اشتباه نکنم) به پایان می‌برم:

ایمانِ نیرومند می‌آفریند.

 

موضوع مهم و حکم نسبتا قطعی این است که نباید آن را اصل قرار دهید.
همانطور که برای شاد زندگی کردن نباید سراغ الکل بروید و میتوانید برای کمی شاد بودن از آن استفاده کنید.
محتوا های انگیزشی هم همینطور هستند .

 

این محتوا بروزرسانی خواهد شد!

نگاهی هم به این‌ بیندازید

روزی روزگاری پسری که عاشق فوتبال بود

روزی روزگاری | پسری که عاشق فوتبال بود

آخرین باری که یادم هست یک فوتبال را به شکل جدی دیدم بازی برگشت لیورپول …

5 نظر

  1. کاملا نظرم رو نسبت به فیلمای انگیزشی و سخنرانی ها تغییر داد
    یادمه یه جا گفته بودید که اینا مثل الکل میمونن اگر بهشون تکیه کنیم و معتادشون بشیم میبازیم ولی اگر به اندازه و موقع نیاز و به صورت مکمل ازشون استفاه کنیم میتونن تاثیر خوبی بذارن
    البته جدا از مسائل شرعی 🙂

  2. محسن اسلامی

    سلام از زحمتی که برای این مطلب کشیدید ممنون.
    کاملا به خود شخص بسنگی داره. واسه آدمای تن پرور الکله و واسه آدمای با جوهر شتاب دهنده. برا یکی میشه انرژی راه برا یکی میشه سذ راه. من بشخصه با این محتوا ها زندگیم تغییر کرد و پیشرفت هایی داشتم که اگه با این مطالب اشنا نمیشدم محال بود. متاسفانه عده ی زیادی از ایرانی ها تنبل هستن و اینه که کارو خراب میکنه. خوشحالم که من جزوشون نبودم. موفق باشید.

  3. مطلب جالبی بود…نگرشم رو نسبت به محتواهای انگیزشی به طور کامل تغییر داد…چه بسا بخش آخر هم نتونست زیاد برام فواید این محتواهای رو توجیه کنه و به طور کامل منو بدبین نسبت به این قضایا کرد…دوتا نکته:اول اینکه غلط های املایی کم نبود تو متن و لطفا برای ارتقا کیفیت کارتون حتما برطرفشون کنید.دوم اینکه لطفا منبع کامل مقاله رو درج کنید.ضمنا در راستای این نکته آخر بگم که شاید اگه مقالات ترجمه شده رو با نوشته های خودتون به طریقی در همون ابتدای متن تفکیک کنید میتونه خیلی بهتر باشه.به شخصه تا اواسط متن کمی سردرگم بودم که این یک نوشته شخصی است یا بخشی از یک مقاله یا کتاب… …بازم ممنون از مطلب تاثیرگذارتون…شاد و سلامت و پیروز باشید!

    • البته اصلا نسبت به موضوعش اصراری ندارم و خودم هم بر موضع الانم همینطور. درکی بود که تا حدی به این موضوع داشتم و طبیعتا از یک زاویه دارم به قضیه نگاه میکنم
      ولی همونطور که گفتم (به طور کلی و به نظر من) بهتره از این محتوا‌ها در جای مناسب و بعنوان مسکن استفاده بشه تا بعنوان حلال مشکلات…
      ممنون از یادآوری البته گفتم متن هنوز کامل نیست و ویرایشش میکنم
      و اینکه ترجمه شده نبود بیشترش انتزاعات و درک‌های خودم از این موضوع و البته تاثیرات سخنان یکی از دوستانم به نام رضا فیاض نیا بود. چندجا برای اشاره به منبع از مقاله‌ای در گوگل اسکولار در این باره استفاده کردم.
      ممنونم از شما و حقیقتا انرژی مثبتی که امروز بهم دادید 🙂

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *