چاپلین

چندی پیش بود که بار دیگر تر از بار دیگر ، زندگی چارلی را در قاب‌ دیگری مرور کردم.
این بار اثری بود از ریچارد آتن‌بورو و هنرنمایی درخشان رابرت داونی جونیورِ بزرگ در Chapllin.
روایتی تماشایی از زندگی سِر چارلز اسپنسر چاپلین.

چارلی چاپلین شخصیت الهام بخشی در زندگی من بوده و هست.
فکر کنم زندگیِ من عجین شده با کسانی که یا نامشان چارلز است را رابرت!

من و چارلی

تا جایی که به یاد می‌آورم بین هشت تا نُه، یا شاید هم ده سالم بود، که به تازگی با جملات خفن کوتاه آشنا شده بودم و خیلی از آن‌ها خوشم میامد.
به مادرم سفارش کردم که چند هنر دستی زیبا که روی آن جملاتی از بزرگان نقل شده باشد برایم بخرد.
روزی مادرم آمد با دو طرح از سهراب سپهری و چارلی چاپلین. (هنوز هم هر دو را دارم)
چارلی چاپلین هم مثل مایکل جکسون از آن اسم‌هایی است که انگار هر آدمی وقتی به دنیا آمده آن‌ها را شنیده بوده!
با اسمو تصویر احساس آشنایی کردم ولی با شخصیت نه؛ که چشمم به جمله افتاد.
اولین باری که یادم هست او را با این جمله شناختم :

چارلی چاپلین

خب نباید از منِ 8-9 ساله انتظار فهمیدن مفهوم این جمله را داشت.
نفهمیدم یعنی چی.
همین باعث شد حس ویرانگر کنجکاوی در من فعال شود و خواستم هرطور شده بدانم که چارلی چاپلین که بود و چه کرد!

عشق به چارلی

یادم هست که اینترنت نداشتم و کاری هم باهاش نداشتم. همیشه برای استفاده از اینترنت باید از لپ‌تاپ و اینترنت خاله‌ام کمک می‌گرفتم و او هم معمولا درخواستم را رد نمی‌کرد.
این‌بار به بهانۀ دانلود یک آهنگ رفتم و در اولین سایت (که طبق معمولا ویکی‌پدیا هست) درباره‌اش خواندم.
جذبم نکرد.
رفتم چند جملۀ دیگر از او پیدا کنم و بخوانم. خواندم؛ و عاشقش شدم.

دیگر هر بار که از جلوی تلویزیون رد می‌شدم و می‌دیدیم صفحه سیاه و سفید است بی درنگ می‌نشستم جلویش تا شاید چارلی را ببینم.
همیشۀ خدا هم شبکه 4 داشت این نوع فیلم‌های سبک صامت را پخش می‌کرد (البته آن موقع هنوز شبکه‌های نمایش و … وجود نداشتند) حالا یا از چارلی چاپلین یا از لورل و هاردی یا باستر کیتون یا هر کس دیگری.

به هر حال به تماشاگران پرشمارِ این شبکه اضافه شدم و از آن روز کارم همین بود که دنبال فیلم‌های سیاه و سفید باشم.

بزرگ‌تر که شدم شاید سه چهار سالی کاملا او را فراموش کردم و از اسطورۀ زندگیم به یک شخصیت قابل تحسین تبدیل شد تا دو سال پیش که یکی از همکلاسی‌هایم (محمد) در کلاسِ زبان بعنوان تمرین مهارت Speaking سخنرانی چارلی علیه دیکتاتوریسم و اروپا و خصوصا هیتلر و آلمان نازی را اجرا کرد. وقتی حرف میزد و فیلم پشتش پخش می‌شد. رفتم در همان دوران و دوباره قصۀ من و چارلی شروع شد. عکس‌هایش را برگرداندم به دیوار اتاقم و البته چون کنکور داشتم فرصت زیادی برای پرداختن به او نداشتم تا این روز‌ها که دوباره در فیلم Chaplin با هنرنمایی رابرت داونی جونیورِ بزرگ او را دیدم.

حالا واقعا چارلی چاپلین که بود و چه کرد؟

چاپلین بدون شک تاثیرگذارترین بازیگر و کارگردان تمام طول تاریخ بوده است. یکی از بزرگ‌ترین هنرمندانی که روی کرۀ زمین زیسته‌اند و از انسان‌ترین گونه‌های آدمیزاد.

پدرش را هرگز ندید و مادرش مجنون شد و به بیمارستان روانی فرستاده شد. با برادرش زندگانی می‌کرد.
5 سالش بیشتر نبود که وقتی مادرش هنگام اجرای نمایش و آوازخوانی با تمسخر حضار روبرو شد و از صحنه به بیرون پرتاب شد از پشت‌صحنه به استیج آمد و همه را شوکه کرد. سال‌ها بعد در نمایش‌های مختلف تئاتر بازی کرد و توانست محبوبیت زیادی کسب کند.

با اولین پیشنهاد جدی برای بازی در یک فیلم، او به اتاق لباس رفت و برای خودش شخصیتی ساخت با پیراهن و کت تنگ و شلوار و کفش گشاد، یک سیبیل مصنوعی هیتلری (البته الان به این نام معروف است) و یک عصا و کلاه.

خودش چارلی چاپلین را ساخت.

کمی نگذشته بود که به قدری معروف شد و توانست استودیوی فیلم‌سازی خودش را بزند و خودش فیلم‌هایش را کارگردانی بکند.

حالا چارلی معروف‌ترین مرد دنیا بود.
همه او را می‌شناختند.
او سه بار ازدواج کرد و بادوام ترین ازوداجش که تا آخر عمر کنارش بود، ازدواج با دختری بود که چهل پنجاه سال از خودش کوچک‌تر بود.

ویدیوی او علیه آلمان نازی و دیکتاتوری هیتلر با مخالفت‌های زیادی از سوی آمریکا و اطرافیانش روبرو شد اما او نهایتا این فیلم را ساخت. او در اولین فیلمش که صدای خودش هم در آن بود فریاد زد که ما انسان هستیم. خطاب به سربازان گفت برای آزادی بجنگید نه برای مرز‌ بیشتر و برتری جویی.

 

چرا چاپلین را دوست دارم؟

این نوشته تکمیل خواهد شد.

نگاهی هم به این‌ بیندازید

انستیتو پاستور ایران فرمانفرما

انستیتو پاستور فرمانفرما

در حال مرور اسناد تاریخ معاصر طب و داروگری در ایران هستم. مشخصا برای سرآغاز …

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *