به تساوی فکر میکنیم.
به عدالت.
در ریاضیات یادمان دادند که 1=1.
در ریاضیات در فیزیک، در دبیرستان و دانشگاه، مطلق بودن را یادمان دادند.
یادمان دادند در معادله اگر دو جواب صادق باشد آن دو جواب فرقی با هم ندارند چون به هر حال ما را به جواب میرسانند.
در دنیا اما؛ جور دیگر است.
مقیاسهایش انگار با دبیرستان و دانشگاه فرق دارد.
کسی که دوستش دارم هم یک نفر است و کسی که برادرم را کشت نیز یک نفر. اما این کجا و آن کجا …
اشتباه یادمان دادند!
دنیا ریاضیات سرش نمیشود.
در دنیایی که در آن زندگی میکنیم …
یک با یک برابر نیست …!
شعری از خسرو گلسرخی :
معلم پای تخته فریاد میزد
صورتش از خشم، گلگون بود
و دستانش به زیر پوششی از گرد، پنهان
ولی آخر کلاسیها
لواشک بین خود تقسیم میکردند
و آن یکی در گوشهای دیگر «جوانان» را ورق میزد.
برای اینکه بیخود، هایوهو میکرد و با آن شور بیپایان
تساویهای جبری را نشان میداد
با خطی خوانا بر روی تختهای کز ظلمتی تاریک
غمگین بود
تساوی را چنین بنوشت: یک با یک برابر است.
از میان جمع شاگردان یکی برخاست
همیشه یک نفر باید بپاخیزد…
به آرامی سخن سر داد:
تساوی، اشتباهی فاحش و محض است
نگاه بچهها ناگه به یک سو خیره گشت و
معلم مات بر جا ماند
و او پرسید: اگر یک فرد انسان، واحد یک بود
آیا یک با یک برابر بود؟
سکوت مدهوشی بود و سوالی سخت
معلم خشمگین فریاد زد آری برابر بود!
و او با پوزخندی گفت:
اگر یک فرد انسان واحد یک بود
آنکه زور و زر به دامن داشت بالا بود و آنکه
قلبی پاک و دستی فاقد زر داشت پایین بود؟
اگر یک فرد انسان واحد یک بود
آنکه صورت نقرهگون، چون قرص مه میداشت بالا بود
و آن سیه چرده که مینالید پایین بود؟
اگر یک فرد انسان واحد یک بود
این تساوی زیر و رو میشد
حال میپرسم یک اگر با یک برابر بود
نان و مال مفتخواران از کجا آماده میگردید؟
یا چهکس دیوار چینها را بنا میکرد؟
یک اگر با یک برابر بود
پس که پشتش زیر بار فقر خم میگشت؟
یا که زیر ضربه شلاق له میگشت؟
یک اگر با یک برابر بود
پس چهکس آزادگان را در قفس میکرد؟
معلم نالهآسا گفت:
بچهها در جزوههای خویش بنویسید:
یک با یک برابر نیست …!
خسرو گلسرخی
شاعر ونویسنده (متولد ۱۳۲۲)
مرسی استاد
واقعا یک با یک برابر نیست
مثل شما با خیلی از آدمایی که میشناسیم …