خانه / ادبیات / شعر / دست‌هایت را از روی سیم برندار!
دست‌هایت را از روی سیم برندار!

دست‌هایت را از روی سیم برندار!

برای :سعید

دست‌هایت را از روی سیم برندار!
تا صبح برایم از امید و ناامیدی بگو
از زیبایی و زشتی
از شادی و غم برایم بگو.
به زبان خودت…

*****
دوست خوبم!
دست‌هایت را از روی سیم برندار!
زیباییِ زندگیِ این روز‌ها را برایمان چندبرابر کن
برایم از روز‌های خوب بگو
و روز‌های بدی که در انتظار روز‌های خوب گذشت
دوست دارم بدانم چه بر سر خانواده‌ای آمد که فرزندشان را خاک‌سپاری می‌کردند
می‌دانم لحظه‌ای لب نخواهی گشود
با دستانت داستان را برایم تعریف می‌کنی
و “چه لذت‌بخش و مطبوع‌ است”
نشستن به تماشای دستانت
به شنیدن حرف‌هایت
و نواختن‌ نت‌هایت
چه حرف‌های ناگفته‌ای که برای گفتن داری
و چه نت‌های نانواخته‌ای که به بداهه برایم می‌نوازی

دست‌هایت را از روی سیم برندار!
دمی درنگ مکن
به رقص دست‌هایت روی سیم ادامه بده
چه پیوند مبارکی است
پیوند دست‌های تو و سیم‌های گیتارت
پس …
دست‌هایت را از روی سیم برندار …!

دیشب متوجه شدم برای ساختن زیبایی، نباید دنبال چیزهای پیچیده بود … هستند کسانی که به لطف آن‌ها در لحظه‌های کوچک و ساده‌ای، عمق خوشبختی و رضایت را لمس می‌کنی.

پی‌نوشت: امیدوارانه منتظر روزی‌‌ام که نه به نظاره، بلکه همراه با تو به گفتگو بنشینم …

 

نگاهی هم به این‌ بیندازید

آنگاه پس از تندر

اما نمی‌دانی چه شب‌هایی سحر کردم. بی آنکه یکدم مهربان باشند با هم پلکهای من …

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *