خانه / دسته‌بندی نشده / روشنفکر نقطه‌ای
روشنفکر نقطه‌ای

روشنفکر نقطه‌ای

روشنفکر نقطه‌ای یعنی کسی که در مورد کارهایی که خودش انجام می‌دهد به شدت روشنفکر و مبارز است آما در مورد کارهایی که خودش انجام نمی‌دهد یک گنده‌لات بی‌همتاست!

مثلا اگر مردی است که هر شش ماه یک دوست‌دختر عوض می‌کند در این مورد کاملا روشنفکر است؛ اما اگر بفهمد کسی مسلمان نیست از دست او یک لیوان آب هم نمی‌گیرد مبادا نجس بشود.

یا اگر مردی خودش مشروب می‌خورد در این مورد به شدت روشنفکر است؛ اما در مورد مسافرت همسرش با دوستان هم جنس یک فتحعلی شاه قاجار است!

روشنفکر نقطه‌ای همان پسری است که قبل از ازدواج به اندازه‌ی موهای سرش رابطه‌های مختلف را تجربه کرده. اما می‌خواهد همسر آینده‌اش آفتاب و مهتاب ندیده باشد.

روشنفکر نقطه‌ای که از شوهرش ناراضی است دوست پسر دارد. اما معتقد است دخترهای امروز خیلی پررو هستند و میخواهند گل پسرش را تور کنند.

روشنفکر نقطه‌ای معتقد است جامعه باید به سوی دموکراسی پیش برود. اما وقتی صحبت از یک قومیت خاص به میان می‌آید رگ گردنش بیرون می‌زند.

روشنفکر نقطه‌ای برای خودش و آن کاری نمی‌کند و به شجاعت و متفاوت بودن خودش عمیقا می‌نازد. اما درمورد آن کاری که نمی‌خواهد یا نمی‌تواند یا به نفعش نیست انجام دهد دست مردمان دویست سال پیش را از پشت می‌بندد.

روشنفکر نقطه ای همان منتقدی است که تا بحال به خودش زحمت ساختن یک اثر هنری را نداده. باد در گلو می‌اندازد و می‌گوید فلان هنرمند یا فلان کارگردان یا فلان نقاش هیچ‌چیز از هنر نمی‌فهمد.

روشنفکر نقطه ای انگار منطق سرش نمی‌شود. انگار سر پذیرش یا تغییر هم ندارد. اصلا حرف حساب سرش نمی‌شود.
روشنفکر نقطه ای هیچ چیز سرش نمی‌شود… انگار در پی پیدا کردن پاسخ برای هیچ سوالی نیست.
اینطور که به نظر می‌رسد، روشنفکر نقطه‌ای اصلا هیچ سوالی هم برای پُرس کردن ندارد (!)

 

پی نوشت: متن از خودم نیست. و مطمئنم از یک نویسندۀ خارجی هم نیست. در لابه‌لای یادداشت‌هایم روی یک برگه‌ی کاغذ نوشته بودمش. اصطلاح روشنفکر نقطه‌ای هم پایه و اساس علمی ندارد و صرفا تعبیری به ظاهر مناسب و درخور از نویسندۀ خوش‌فکر این متن است. اگر منبعش را پیدا کردید خوشحال می‌شوم من را مطلع کنید.

نگاهی هم به این‌ بیندازید

انستیتو پاستور ایران فرمانفرما

انستیتو پاستور فرمانفرما

در حال مرور اسناد تاریخ معاصر طب و داروگری در ایران هستم. مشخصا برای سرآغاز …

4 نظر

  1. چقدر دقیق
    اکثر آدمایی که دیدم اینجوری بودذن واسه خودشون آره برای بقیه وای وای هست
    مثل همیشه معرکه

  2. البته که اصل حرف مهمتر از منبعشه!
    ولی با خوندنش بیشتر از خود متن یاد تعریف های دکترشریعتی از روشنفکری افتادم و صادقانه بگم، مابینش مدام تفکرات او دربار روشنفکری و تفکر نویسنده این متن رو باهم مقایسه میکردم. بنظرم حتی اون تعاریفی که نویسنده از اون نقطه ها هم داشت و در اون جاها افراد رو روشنفکر میخوند، از لحاظ من همسو با تعاریف واقعی روشنفکری نبود و اصلا توی اون نقاط هم اسم روشنفکر نمیشد روشون گذاشت.
    درباره ارتباط بین عنوان و تصویر پست بیشتر به ذهنم اومد که بهتر بود اون مرد داخل هزارتو قرار میگرفت تا بیرونش. اینطوری قطعا نه تنها جایگاه خودشو بلدنبود بلکه بدتر از اون هیچ تصوری از گمشدگی و ندونستن خودش هم نداشت.
    بازم شاید توجیه شما از انتخاب این تصویر منطقی تر باشه…
    مجموعا پست جالبی بود…ممنون از شما

    • اسم نقاشی که توی تصویر اومده Focal point هست.
      در واقع برداشت من از این عکس به خود فریبیِ فرد داخل هزارتو نزدیک‌تر بود. وقتی هنوز مسئله‌ای را خودمان نتونستیم حل کنیم و با حذف صورت مسئله سعی در رصد کردن رفتار و گفتار، ایمان و اعتقادات و قطعیت‌ها و عدم قطعیت‌های دیگران داریم.
      فردی که داخل هزارتو قرار میگیره یعنی هنوز درگیر حل مسئله‌ی خودش هست و به این موضوع واقفه. اما طبق تفسیر نویسنده‌ی اون عبارت‌ها، روشنفکر نقطه‌ای کسی هست که مسئله‌‌ی خودش رو حل نکرده. بلکه اون مسئله فقط توی ذهن خودش حل شده است. شاید یه نوع پاک کردن و تعویض صورت مسئله. و در عین این‌که خودش کار درستی انجام نمیده، یک قدم فراتر از مسئله می‌ذاره و دیگران رو تحلیل می‌کنه، تئوری میده و قضاوت می‌کنه. دوربینی که در دست داره مانع از دیدن وضع و شرایط کنونیش شده و خودش رو بالاتر از مسئله میدونه و احتمالا هم برای خودش هزارجور تبصره قائل میشه که حرف‌ها و اعتقادات خودش رو توجیه کنه و قوانین بازی‌ای که توش قرار داره رو درمورد خودش نادیده بگیره.اما در نهایت پاهاش توی همون مسئله گیر کرده. روی یک نقطه. و از همون نقطه بلند شده و … ادامه‌ی ماجرا.

      البته که اگر داخل هزارتو هم قرار می‌گرفت مفاهیم خیلی خوبی رو درمورد مفهوم گزاره‌ی روشن فکر نقطه‌ای میتونست منتقل کنه و شاید برداشت‌های نزدیک بیشتری رو هم شامل می‌شد.

      درمورد نزدیک نبودن برخی مصداق‌ها و مثال‌ها به مفهوم اصلی روشنفکری تاحدی با شما موافقم اگر با منطق فازی به قضیه نگاه نکنم؛ درسته. بعضی‌هاش نمی‌تونست مفهوم روشنفکر رو به خوبی ادا کنه. شاید تمثیلی بود مبنی بر کج‌فهمی یا خودمرکز جهان پنداری یا خودخواهی و خودبینی اما روشنفکری نبود.

      سپاس 🙂

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *