یک شعر کوتاه سه بیتی از مولانا و خوانش موسیقیایی محسن چاوشی، از آلبوم من خود آن سیزدهم، از آهنگهایی بود که سالها گمش کرده بودم. امروز بیشتر از ده سال پیش از شنیدنش لذت بردم.
شیرمردا تو چه ترسی ز سگ لاغرشان
برکش آن تیغ چو پولاد و بزن برسرشان
چون ملک ساخته خود را به پر و بال دروغ
همه دیوند که ابلیس بُود مهترشان
همه قلبند و سیه چونب زنی بر سر سنگ
هین چرا غره شدستی، تو به سیم و زرشان
آهنگ شیرمردا از محسن چاوشی
پینوشت: امروز تولدم پدرم هم هست. سال به سال بر اندوهم افزون میشود در روز تولد پدر یا مادرم از گذر روزگار. یادم هست زمانی پدرم از آهنگهای محسن چاوشی زمانی بسیار لذت میبرد. احتمالا هرگز از وجود این وبلاگ خبر هم نداشته باشد اما سالروز تولدش را اینجا به خودم تبریک میگویم. پدری که از او شجاعت و شیرمردی را آموختم.