محدودیت تصویری زنان تأثیر بسزایی بر صنعت فیلمسازی در ایران گذاشته است. زنی که صبح با حجاب از رختخواب برمیخیزد غیرعادی است. هیچ زنی در خانهی خودش با حجاب نمیخوابد. اگر زنی تب داشته باشد، چگونه میتوانیم نشان دهم که کسی روی پیشانیاش یخ میگذارد؟ در حالی که هنوز روسریاش را باز نکردهاست. غیر طبیعی است، همان اندازه که تزریق سُرم از روی لباس. شکاف عمیقی است میان واقعیت و آنچه که ما قابلیت نشان دادنش را داریم.برای همین من در فیلمهایم فقط زنها را در فضای بیرونی نشان میدهم که در آن حفظ حجاب یک تکلیف مذهبی و اجتماعی است تا مجبور نباشم حقایق را دگرگون جلوه دهم.
— “عباس کیارستمی” از کتاب «سرکلاس با کیارستمی» —
یکی از معروفترین فیلمهای عباس کیارستمی و یکی از معدود آثار او که در آن زن در کانون روایت قرار دارد، فیلم سینمایی “ده” (1381) است. این فیلم به طور کامل در یک خودرو فیلمبرداری و روایت شده و در آن زنی (که نامش را نمیدانیم و نمیفهمیم و به قول خود کیارستمی لازم هم نداریم که بدانیم) در ماشین با شش شخصیت در ده قسمت به گفتگو میپردازد. این افراد از پسر او گرفته تا زنی که به امامزادهای میرود را شامل میشوند.
زن در تلاشی نهادینه شده برای نمایش استقلال و شخصیتش به اطرافیانش است. صحبتهایی که این زن با پسرش انجام میدهد، نمایشی کوتاه و نمادین از تفکرات انتقال یافتهی مرد سالاری در نسل جدید است و مبارزهای که رانندهی زن در راستای تغییر این تفکر و اثبات خودش با پسرش انجام میدهد، شاید آنقدر هم برای بسیاری از ما، غریبه نباشد. زنی که از تفکرات مردسالارنه خسته شده و پس از بیرون کشیدن خودش از مخمصهی این تفکر (با جدایی از خانواده یا طلاق) دست به مخالفت با آن میزند.
دو قسمت از ده قسمت هم درمورد دختری است که قصد ازدواج با پسری را دارد و فکر میکند پسر در این مورد تردید دارد. صحبتهای دختر با راننده هم واقعیتهایی هرچند کوتاه اما عمیق را از زندگی آن زمان و امروز دختر ایرانی بیان میکند.
در اشاره به واقعیتهای اجتماعی، کیارستمی هیچگاه کوتاه نیامده و این موضوع را در فیلمهای دیگرش که زن، شخصیت محوری ندارد هم میتوان دید. در بخشی از فیلم باد ما را خواهد برد، دیالوگی بین بهزاد و قهوهچی شکل میگیرد:
بهزاد: من زن قهوه چی تا حالا ندیده بودم!
پیرزن: دور از جانت، زیر بُته عمل آمدی؟
بهزاد : بله؟
پیرزن: میگم دور از جانت ، زیر بته عمل آمدی؟
پس کی چای جلوی دست پدرت میذاره؟
بهزاد : معلومه ، مادرم.
پیرزن: پس چرا میگی زن قهوه چی ندیده بودم؟! زن ها همشون قهوه چیان دیگه. سه شغلهان، روز ها کارگرن، غروب ها قهوه چیان، شبها همه با هم همکارن، دور از جان مادر شما!
پینوشت: عشق کیارستمی به ادبیات در نامگذاری فیلمهایش به وضوح دیده میشود. نام فیلم “باد ما را خواهد برد” بخشی از شعر فروغ فرخزاد است. همینطور “خانهی دوست کجاست” که شعر بسیار شنیده شدهای از سهراب سپهری است.
زن و زنانگی، با حضور پررنگ ژولیت بینوش (juliette binoche) در فیلمهای او، نمای دیگری هم میگیرد. در کپی برابر اصل، احساسات و عواطف زنانه و مادرانه را از زاویهای دیگر به تصویر میکشد. تصویری که در فیلمهای متاخر او نسبت به فیلمهای اولش از زن دیده میشود شاید پختهتر هم باشد. شاید نوعی جانبداری را کنار گذاشته و با نگاهی آسیبشناسانه از دغدغههای زن میگوید. برداشتهای بسیاری دربارهی افکار و احساسات زنان میشود در طول تماشای این فیلم داشت که بحث دربارهاش در این مقال نمیگنجد.
بهرحال با توجه به حرف ابتدای این نوشته از گفتهی عباس کیارستمی، به تصویر کشیدن زن حقیقی ایرانی در سینمای صادقانهی او کار سادهای هم نیست. با توجه به محدودیتها و سانسورها (که همه با آن آشنا هستیم) انتظاری هم از او نداریم و اگر هم داشته باشیم شاید در فیلمهایی که در آن خانم غیر ایرانی حضور دارند مثل همین کپی برابر اصل، این انتظارات را به نحوی شایسته پاسخ گفته باشد. البته هیچوقت به دنبال پاسخ گفتن به انتظارات نبوده.
بیشتر از این اضافه گویی است و سواد من هم برای بررسی تخصصیتر قد نمیدهد. متخصصان بسیاری قطعا پیرامون نقش زن در آثار یکی از بزرگترین کارگردانان جهان صحبت کردهاند. احتمالا این صحبتها قوت دوبارهای هم پیدا کند. بهرحال این روزها، بیشتر از هر روزی برای خودمان و تمام جهان روشن شده که نام “زن”، جایگاهش، حقوقش، خواستههایش، شخصیتش، آرزوهایش و.. با نام ایران گره خورده. شاید این روزها بیشتر از هر روزی نیاز داریم به بازنگری و بازتعریف نقش زن و مرد در اجتماع. شاید امروز بیشتر از هر روزی نیاز داریم صدای زن، زندگی، آزادی یا مرد، میهن، آبادی را بشنویم.