خانه / کتاب / فردوسی و هومر
شاهنامه فردوسی ایلیاد و اودیسه هومر

فردوسی و هومر

نوشتار آینده مطالبی فشرده و ناچیز است درباره‌ی دو حماسه سرای بزرگ بشری، فردوسی و هومر. نمیشد شاهنامه فردوسی را به تنهایی با یکی از کتاب‌های هومر مقایسه کرد چرا که ایلیاد و اودیسه مکمل همدیگر هستند و شناخت شخصیت و بینش هومر و همچنین فهمیدن درست داستان از طریق مطالعه‌ی توامان این دو کتاب بدست می‌آید. اما شاهنامه به تنهایی اثری است کافی، کامل و جامع برای پی بردن به داستان‌هایی از اساطیر ایرانی که فردوسی آن‌ها را عنوان می‌کند. خواستم در شرف آغاز نمایشگاه کم‌رمق و بی‌فروغ کتاب در سال 1402، کمی به کتاب‌های قدیمی که هزاران سال دیگر هم ارزش خواندن دارند بپردازم. این دو کتاب بزرگ را می‌خواهم به علاقه‌مندان کتاب معرفی کنم. با معرفی فردوسی و هومر، کتاب‌های ایلیاد و اودیسه و شاهنامه، و بررسی و مقایسۀ این دو اثر همراه باشید.

متنی که در ادامه می‌خوانید، داستان حماسۀ ایلیاد ، اودیسه و شاهنامه را به زبانزد امروز اسپویل می‌کند.

 

 

ایلیاد هومر

ایلیاد -یا به گویش یونانی ایلیاس‌- نمایش تمام عیار محاصره و سقوط شهر باستانی «تروآ» است. ایلیاد به تنهایی ناقص است و با کتاب دیگر هومر، این شاعر بلند مرتبه‌ی‌‌ یونانی کامل می‌شود. یعنی اودیسه‌. حماسۀ ایلیاد از 24 سرود تشکیل شده‌اند.

 

خلاصۀ ایلیاد

سرآغاز داستان آنجایی‌‌ است که «پاریس» که میهمان «منُلاس» (برادر آگاممنون) است، زن او -هلن- و مقدار زیادی از دارائی او را می‌دزدد و به تروآ می‌رود. یونانیان برای پس گرفتن هلن لشگرکشی می‌کنند و ده سال می‌جنگند. این اسطوره مدت کوتاهی از سال دهم جنگ را توصیف می‌کند؛ یعنی خونین‌ترین روزهای جنگ که سرداران نامی دو طرف به هلاکت می‌رسند.

»آشیل» در همان صفحات اول به خاطر کنیز زیبایی به نام «بریزئیس» که بنابر قوانین تقسیم غنائم جنگ متعلق به اوست ولی آگاممنون او را به خود اختصاص می‌دهد از نبرد کناره می‌گیرد و تا سرود هجدهم که شاهد مرگ بهترین فرزندان آخائی از جمله نزدیک‌ترین دوستش «پاتروکل» است، به صحنه‌ی نبرد باز نمی‌گردد. در این سرود نیز که از مرگ دوستش شدیدا دل آزرده شده است، نعره‌ای می‌کشد. تروائیان را می‌ترساند. و دوباره به انزوای خود پناه می‌برد. در سرود نوزدهم سوگواری آشیل در مرگ پاتروکل شبیه سوگواری رستم در مرگ سهراب و سوگواری رستم و دیگران در مرگ اسفندیار است. او در این سرود هدایای بی‌شمار و گران‌بهای آگاممنون از جمله کنیز زیبا را می‌پذیرد و با آگاممنون آشتی می‌کند. در پایان این سرود اسب آشیل مرگ قریب الوقوع آشیل را به او اطلاع می‌دهد. او نفرت‌زده می‌گوید:

می‌دانم که باید در این کرانه، دور از پدر گرامی و مادری جاودانی نابود شوم. اما پیش از آنکه به این پایان برسم، می‌خواهم که مردم تروآ از اینکه خود را به خشم جنگجویی خود واگذار کنند، خسته شوند. این بگفت، تکاوران زورمند را راند، فریادهای بلند برکشید و پیشاپیش مردم آخائی رهسپار شد.

با ورود آشیل به صحنه‌ی نبرد، معادله‌ی جنگ به نفع یونانیان تغییر کلی می‌یابد. در سرود بیست و دوم پس از قتل «هکتور» که پشت و پناه تروائیان بود، سرنوشت جنگ به دست آشیل تقریبا روشن می‌شود و با تشییع جنازه‌ی باشکوه هکتور و مسابقات دوستانه کتاب به پایان می‌رسد.

 

فیلم تروآ با بازی بردپیت در نقش آشیل

در سال 2004، فیلمی سه ساعته با همکاری مشترک آمریکا و انگلستان ساخته شد به نام تروآ (TROY). به کارگردانی ولفگانگ پترسن. با بازی هنرمندانی مثل برد پیت (در نقش آشیل)، اریک بانا، اورلاندو بلوم، دایان کروگر، سین بین، برایان کاکس. این فیلم به داستان حماسۀ ایلیاد و سقوط شهر تروآ می‌پردازد.

 

ماجرای اسب تروآ در اودیسه سرود هشتم از زبان رامشگری کور و بدیهه‌سرا به نام «دوموکوس« با آوایی خوش بیان می‌شود. اولیس، منلاس و تنی چند در داخل اسبی میان تهی قرار می‌گیرند. یونانیان ظاهراً از محاصره‌ تروآ دست می‌کشند و به دیار خود رهسپار می‌شوند. تروائی‌ها به خیال آنکه غنیمتی به دست آورده‌اند، اسب میان‌تهی را وارد ارگ شهر می‌کنند. از داخل اسب، –به قول نصرت رحمنانی در شعر ما مرد نیستیم– «مردان تیغ بر کف و کف بر لب» در لحظه‌ی مناسب «چون سنگ دانه‌های گلوبند، بندگسسته» از داخل اسب بیرون می‌ریزند و شهر را تسخیر می‌کنند. اما این مطلب همانگونه که گفتیم در اودیسه بیان می‌شود و ایلیاد با مسابقات دوستانه به پایان می‌رسد.

 

 

اودیسه هومر

اودیسه از حیث گوناگونی موضوعات و زیبایی‌های شاعرانه از برخی جنبه‌ها برتر از ایلیاد است. تمام ایلیاد ماجرای دوره‌ای کوتاه از یک جنگ طولانی است. اما اودیسه علاوه بر یادآوری حوادث ایلیاد، دلایل آن و سرنوشت پهلوانان یونانی پس از جنگ، از حوادث بسیاری زیادی برخوردار است که به هومر امکان ارائۀ زیبایی‌های شاعرانۀ بیشمار و طرح مضامین متنوع را می‌دهد.

بحث‌های بسیاری وجود دارد که سرایندۀ ایلیاد و اودیسه یک نفر نیستند. یعنی هومر هردوی آن‌ها را ننوشته. بسیاری هم خلاف این عقیده را دارند و اطمینان دارند که ایلیاد و اودیسه هر دو توسط هومر نوشته شده‌اند. به این بحث و صحت و سقم آن در آینده سعی می‌کنم مفصل بپردازم.

منظومۀ اودیسه نیز مانند ایلیاد شامل 24 سرود است.

 

خلاصه‌ی اودیسه

این اثر، شرح و گزارش بازگشت «اولیس» به زادگاهش پس از فتح تروآست. در مدت غیبت اولیس، خواستگاران زیادی گرد زن او «پنلوپ» جمع شده و خواستار ازدواج با او و در نتیجه به چنگ آوردن اموال اولیس هستند. پنلوپ پاکدامن و پریچهر، حلیه‌ای می‌اندیشد. بافتن جامه‌ای را بهانه می‌کند و ازدواج خود را با یکی از خواستگاران، تعلیق به اتمام جامه می‌کند. اما هر شب هرچه را بافته است می‌شکافد.

«تلماک» پسر اولیس دور از چشم خواستگاران (که برای سهولت در دستیابی به پنلوپ قصد جان او را نیز دارند) برای یافتن پدر خود روانۀ سفر می‌شود. خواستگاران در خانۀ اولیس گرد آمده و از شراب و حشم او تغذیه و اموال او را حیف و میل می‌کنند. اولیس هنگام بازگشت به زادگاه دچار مخاطرات و نیرنگ‌هایی می‌شود که شرح آن‌ها برای میزبانانش از آغاز سرود نهم تا پایان سرود دوازدهم را به خود اختصاص می‌دهد و از زیباترین و شاعرانه‌ترین سرودهای هردو کتاب است.

سرود دوازدهم، سفر اولیس به دوزخ را نشان می‌دهد. در این دو اثر، هر مرده‌ای به دوزخ (=هادس) می‌رود. اولیس در یکی از مخاطراتش غول یک چشم را مست می‌کند. تنها چشمش را با کمک دوستان دربندش کور می‌کند و از دست او می‌گریزد. در سرود چهاردهم اولیس بالاخره به شهر خود می‌رسد و نزد خوکبانش «اومه» -که به او وفادار است- می‌رود. اما خود را معرفی نمی‌کند و می‌گوید که شاهزاده‌ای است که اقبال از او روی برگردانده است. تلماک فرزند اولیس باز می‌گردد و اولیس خود را به او می‌شناساند. در سرود نوزدهم نامش را برای پیرزنی باوفا بنام «اوریلکه» فاش می‌کند تا در کشتن خواستگاران کمکش کند. حیلۀ «پنلوپ» برای خواستگاران آشکار می‌شود و خواستگاران پافشاری می‌کنند که پنلوپ یکی از آن‌ها را انتخاب کند.

پنلوپ به آخرین ترفند متوسل می‌شود و کمان اولیس را می‌آورد و می‌گوید هرکس بتواند آن کمان را بکشد، شوهر آیندۀ اوست. اولیس که به شکل گدایی در قصر خود آمد و شد دارد، پس از آنکه هیچکدام از خواستگاران موفق بدین کار نمی‌شوند، خود به میدان می‌آید، کمان را می‌کشد و تیر از تبرها گذشته و به هدف می‌خورد. در سرود بیست و دوم نبرد بین اولیس و تلماک از یکسو و خواستگاران (که تلماک قبلا سلاح‌هایشان را پنهان کرده است) از سوی دیگر درمی‌گیرد و خواستگاران کشته می‌شوند. اولیس خود را به پنلوپ می‌شناساند. آن‌ها به شرح دردهایی می‌پردازند که در جدایی از یکدیگر متحمل شده‌اند.

در سرود آخر، روان خواستگاران به دوزخ می‌رود. در آنجا «آگاممنون» و «آشیل» را ملاقات می‌کنند. بازماندگان خواستگاران با اولیس به جنگ می‌پردازند، اما به زودی به فرمان خدایان، صلح برقرار می‌شود. به این ترتیب هردو حماسۀ ایلیاد و اودیسه که حاوی جنگ، خانه به دوشی و وحشیگری‌های فراوانی است پایانی صلح آمیز می‌یابند.

 

 

 

شاهنامه فردوسی

شاهنامه فردوسی از آغاز زندگی بشر، در شکل ظاهری و امروزی آن، آغاز می‌شود. شاهنامه در دوران اساطیری به دو بخش تقسیم می‌شود: پیشدادیان و کیانیان.

 

خلاصۀ شاهنامه اساطیری فردوسی

دورۀ اول شاهنامه با کیومرث -اولین پادشاه جهان- که سی سال سلطنت می‌کند آغاز می‌شود و با گرشاسب، جانشین زوطماسب پایان می‌یابد. در دورۀ این سلسله انسان نخستین آتش و فلز را کشف می‌کند. کشاورزی می‌آموزد، جامه می‌دوزد، از فلزات کشف شده جنگ افزار می‌سازد، جواهرات و فلزات گران‌بها را استخراج می‌کند و سرانجام در  دورۀ جمشید، پزشکی را نیز فرا می‌گیرد. در دوران منوچهر، پنجمین پادشاه پیشدادیان، سام – پدربزرگ رستم – سردار سپاه است. در عهد پادشاهان همین سلسله، زال موی سپید، پدر رستم دستان دیده به جهان می‌گشاید. تا بالاخره مقصود و مقصد همه‌ی اساطیر ایرانی “کوه کوهاه، مردِ مردان، رستم دستان» زائیده می‌شود.

از مهمترین رویدادهای این دوره از شاهنامه فردوسی، قیام کاوۀ آهنگر است. جمشید که پزشکی را کشف کرده است، ادعای خدایی می‌کند و مردم که از او روگردان شده‌اند ضحاک عرب را به ایران دعوت می‌کنند. اما ضحاک او را اسیر کرده و با اره به دو نیم می‌کند. بر شانۀ اهریمن بوسیدۀ ضحاک، دو اژدها رسته است که مغز سر جوانان مرهم آنان است. مادر فریدون که مغز سر شوهرش (آبتین) خوراک دو اژدها شده، فرزندش را به البرز کوه می‌برد. کاوۀ آهنگر که مغز هفده فرزندش خوراک ماران شده است، عَلم طغیان برمی‌افرازد و فریدون را بر تخت می‌نشاند.

ماجرای مهم دیگر در این دوره تقسیم جهان به دست فریدون میان سه پسر اوست. سلم فرمانروای روم، تور فرمانروای توران و ایرج فرمانروای ایران می‌شود. ایرج را دو برادر دیگر می‌کشند و این آغاز دشمنی بین این سه کشور است. پس از قتل نوذر هشتمین پادشاه پیشدادی به وسیله‌ی افراسیاب، این دشمنی تازه می‌شود. در این دوره زال پس از سام سردار سپاه می‌شود. در اواخر این دوره رستم به جای زال پیشتاز لشگر می‌شود و زال گرز سام را به او می‌سپارد. پس از مرگ نوذر می‌خواهند طوس را پادشاهی دهند. زال سردار سپاه مخالفت می‌کند و زوطهماسب را به پادشاهی می‌رساند. در اینجا میان خاندان رستم و خاندان طوس نوذری اختلاف پیدا می‌شود که در سراسر دورۀ بعد ادامه می‌یابد.

نه سال پس از مرگ زوطهماسب پسرش گرشاسب نیز می‌میرد و زال رستم را به دنبال کیقباد می‌فرستد و او را به تخت می‌نشاند. کیقباد اولین پادشاه کیانیان است. در زمان او اولین جنگ بزرگ میان ایران و توران در می‌گیرد و افراسیاب تنها به یاری بخت از دست رستم می‌گریزد. رستم در سراسر جنگ‌های سیصد سالۀ ایران و توران افسوس آن روز را می‌خورد که اقبال با افراسیاب یار بود و کمربندش پاره شد و توانست از چنگ رستم بگریزد. کیکاووش جانشین کیقباد، بی اراده‌ترین و بو‌الهوس‌ترین پادشاه دورۀ اساطیری است. او چندین بار به مهلکه می‌افتد و رستم پیل‌تن با گذشتن از هفت خوان و مخاطرات دیگر هر بار جان او را نجات می‌دهد و او با سردار سپاهش ناجوانمردانه رفتار می‌کند.

تراژدی کم نظیر رستم و سهراب در دورۀ او به وقوع می‌پیوندد. کیکاووس آگاهانه پدر و پسر را به جان هم می‌اندازد تا از آن دو تنها یک تن زنده بماند. هنگامی که رستم بر سینۀ سهراب نشسته است، می‌فهمد که پهلوی فرزند خود را دریده است و تقاضای نوشدارو می‌کند و کاووس که از اتحاد این دو واهمه دارد ترجیح می‌دهد سهراب بمیرد. از حماسی‌ترین بخش‌های سلطنت او، رودررویی رستم و او قبل از مرگ سهراب است. رستم که خود را به حق «تاج‌بخش» می‌داند، کیکاووس را که به او بی‌احترامی می‌کند سر جای خود می‌نشاند.

تراژدی سیاوش نیز به خاطر زنبارگی و ندانم‌کاری‌های کیکاووس به وجود می‌آید. پس از مرگ سیاوش دورۀ جدیدی در جنگ‌های ایران و توران به وجود می‌آید. که از جنگ‌های دورۀ اول بی‌رحمانه‌تر و خونین‌تر است. سیاوش که پروردۀ رستم است، شهید راه صلح دوستی و فلسفۀ بشر دوستانۀ خود می‌شود و به دست افراسیاب، که دخترش را به او داده است، کشته می‌شود.

فردوسی در شاهنامه روایت می‌کند که کیکاووس پس از آن همه ندانم‌کاری‌ها، با وجود سردارانی که با شور و مشورت شاه را بر تخت می‌نشانند، می‌داند که باید فراق تخت و تاج را تحمل کند. کیخسرو فرزند سیاوش کاندیدای جانشینی است و گودرز، پهلوان پیر، پشتیبان اوست. اما طوس، فریبرز (فرزند کاووس) را شایسته‌تر می‌داند. کار به لشگرکشی می‌انجامد و طوس به اصطلاح جا می‌زند. در رقابتی که میان کیخسرو و گودرز از یک سو و فریبرز و طوس از سوی دیگر درمی‌گیرد، گودرز و کیخسرو لیاقت خود را به اثبات می‌رسانند و کاووس تاج را بر سر کیخسرو می‌نهد.

دودمان افراسیاب در دورۀ کیخسرو به باد می‌رود و افراسیاب کشته می‌شود. پس از کیخسرو، لهراسب به سلطنت می‌رسد. پسرش گشتاسب با کمک دشمنان ایران پدر را وادار می‌کند از تخت کناره بگیرد و خود پادشاه می‌شود. اسفندیار نیز می‌خواهد با پدر خود گشتاسب چنین رفتاری کند، اما پدر از پسر حیله‌گر از است و پس از چند بار خلف وعده عاقبت پسر را به قربانگاه می‌فرستد. به این معنی که رستم را دست بسته نزد خود می‌خواهد و آنکه باید این ماموریت محال را انجام دهد، اسفندیار است. اسفندیار به دست رستم کشته می‌شود. رستم در چاه پرنیزه‌ای که برادرش شغاد برای او کنده است می‌افتد و می‌میرد. اما جهان پهلوان هنگام مرگ برادر حیله‌گر را با تیر بر درختی می‌دوزد. دورۀ کیانیان با بهمن و داراب به انتها می‌رسد. دارا در تاریخ چهره‌ای واقعی است که همان داریوش سوم هخامنشی است.

 

 

 

 

در قسمت بعد به بررسی ویژگی‌های دو اثر شاهنامه فردوسی و ایلیاد و اودیسه هومر می‌پردازم. ادامه دارد…

 

 

بن‌مایه‌های اصلی من برای نوشتن این سری نوشته‌ها:

  1. کتاب فردوسی و هومر | نوشتۀ کامران جمالی
  2. کتاب ایلیاد | نوشتۀ هومر | ترجمه‌ سعید نفیسی؛ انتشارات سپهر ادب
  3. کتاب اودیسه | نوشتۀ هومر | ترجمه‌ سعید نفیسی؛ انتشارات سپهر ادب
  4. شاهنامه | نوشتۀ فردوسی | نسخۀ چاپ مسکو -با کاهش و سانسور-

 

پی‌نوشت: امروز 23 فروردین سالروز درگذشت کامران جمالی است (23 فروردین 1399). کتاب او را در تالار ابوریحان کتابخانه‌ی مرکزی دانشگاه تهران پیدا کردم. مطالبی که می‌خوانید بیشتر به مدد تحقیقات و به قلم اوست. انگار تجدید چاپ هم نشده و نسخۀ چاپی کتاب “فردوسی و هومر” موجود نیست. اما نسخه‌های PDF و صوتی آن را توانستم در اینترنت با کمی زحمت پیدا کنم. خواستم با انتشار این مطالب از امروز هم یادی و تقدیری از او کرده باشم. هم با انتشار آثارش کمکی به جمعیت علاقه‌مندان به کتاب و کتابخوانی کرده باشم.

 

نگاهی هم به این‌ بیندازید

هنر خوب کیارستمی

هنر خوب برمی‌انگیزاند

عباس کیارستمی: نوعی سینما وجود دارد که امروز جا افتاده است و برای خیال پردازی …

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *