خانه / دسته‌بندی نشده / انگلستان قرن نوزده
انگلستان قرن نوزده

انگلستان قرن نوزده

کمتر آدمی در دنیا، به زمانِ خودش تعلق دارد.

احساس می‌کنم هر آدمی در زندگیش زمانی را پیدا کرده و حس می‌کند به آن زمان تعلق دارد. تناسخ؟ نه از چیز دیگری حرف می‌زنم. یادم هست دوستی به من همیشه میگفت احساس تعلق به ایران در دهه پنجاه دارد. دوست داشته در آن زمان باشد و زندگی کند. انگار در نقطه‌‎ی نادرستی در زمان متولد شده باشد. من هم تعلقاتی در این زمینه دارم.

انگلستان قرن نوزده میلادی، یکی از دو دورانی است که دوست داشتم در آن زندگی کنم. حس میکنم متعلق به آن دوران هستم. در عصر حکومت ویکتوریا. روزهایی که تاریخ با رنسانس در اروپا گره خورده بود و هنر تعالی می‌یافت.

با سلطه‌ی انگلیس بر کره‌ی زمین نه تکتازی انفورماتیک آمریکا. آمریکایی که به تازگی با تصاحب سرزمین‌های اسپانیایی و پرتغالی، با آبراهام لینکلن و همجوشی با انقلاب صنعتی، با نوسازی، خودش را در زمره‌‎ی بزرگان جای می‌داد. زمانی که جنگ جهانی اول و دوم را دنیا نمی‌شناخت و جنگ‌های ناپلئونی و کریمه شکل می‌گرفتند. پایان برده‌داری.

آن روزهایی که سفر با قطارهای بخار میسر شده بود. در اوج انقلاب صنعتی. کشتی‌سازی. صنعت نفت. راه آهن. ظهور و افول کمپانی هند شرقی. چراغ‌های الکتریکی. زمانی که قدرت اسب‌ها سنجیده میشد نه اسب بخار‌ها. روزهایی که فوتبال از لگد زدن به توپ (Kicking the ball) ابداع شد. آن سال‌ها که گره خورده بودند با کار، کارگری. طبقه‌ی کارگر. (دوست داشتم اشراف زاده‌ای باشم در منتهای تملک و رفاه؟ فکر نمی‌کنم) زمانی که صدای کوفتن چکش بر آهن از هر طرف شنیده می‌شد. کودکی‌هایت بین آهن، آسفالت و دود سپری می‌شد. آسمان اما پاک بود. زمین سبزتر بود. بیماری بود. جنگ بود. فقر بود. قحطی بود. جان کندن بود. اما افسردگی نبود. افسرده‌حالی کمتر بود. شادمانی، انگار، بیشتر بود. اگر 40 سال زندگی می‌کردی، معنای تک تک سال‌های زندگیت را با رنج و اشک و خون و حتی مقدار کمی لبخند می‌فهمیدی و زندگیت را می‌زیستی.

روزهایی که دیوید کاپرفیلد در خیابان‌های لندن برای زنده ماندن پابرهنه می‌دوید و الیور توییست ، دوران “آرزوهای بزرگ” پیپ و میس هاویشام، ماجراجویی‌های شرلوک هلمز و جان واتسون، “غرور و تعصب” مری و صدها شخصیت داستانی دیگر که آن‌‎ها را می‌شناسیم و با آن‌ها زندگی کرده‌ایم. روزهایی که مندلیف، دنیا را در جدول جا داد. ادیسون شب‌های کره‌ زمین را روشن کرد. تسلا، آووگادرو، گراهام بل، فارادی، جان اسنو، ماری کوری، نایتینگل، لرد کلوین، چارلز داروین و لوئی پاستور و دیگران می‌آمدند تا دنیای امروز را، از دل همان روزها بیرون بیاورند.

 

وقتی از انگلستان قرن نوزده حرف می‌زنم، از چه حرف می‌زنم:

برای دیدن کیفیت بالای عکس‌ها روی آن‌ها کلیک کنید.

شاید روزی در کهنسالی‌ام بشود به این عکس‌ها وارد شد. شاید بشود در زمان سفر کرد. امیدوارم بشود. اما شاید آن روز، بیشتر از انگلستان قرن نوزده، دلتنگ همین روزها باشم…!

نگاهی هم به این‌ بیندازید

انستیتو پاستور ایران فرمانفرما

انستیتو پاستور فرمانفرما

در حال مرور اسناد تاریخ معاصر طب و داروگری در ایران هستم. مشخصا برای سرآغاز …

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *