پیشنوشت: این متن چیزی جز شطحیات ذهنِ کلافه و معترض من نیست. مدتهاست میخواهم این حرفها را بیان کنم. شاید از ماه اولی که وارد دانشگاه شدم. شاید حرفهایم درست نباشد. پس لطفا آن را بعنوان “اندیشهی اطلاقشدهی یک دانشجو” نخوانید؛ شاید فرصتی باشد برای اندیشیدن . چه برای دانشجو و چه غیردانشجو.
امتحانات ترم دوم هم تمام شد. به همین شدت و سرعت سال اول دانشگاه من تمام شد.
دانشگاه اما، فرق میکرد با چیزی که از قبل به آن میاندیشیدم.
دایی قبل از ورود به دانشگاه به من گفته بود:
– میدونی دانشگاه چه فرقی با مدرسه داره؟
– نه! (البته که میدانستم چه فرقی دارند! اما این را هم میدانستم حرفهایی که او میخواهد بزند با چیزی که من در ذهن دارم زمین تا آسمان فرق دارد. همیشه حرفهایش برای من به رنگ دیگری بود)
بگذریم . گفتم نه.
گفت: به نظرت چرا تا الان دانشآموز بودی و از الان دانشجو؟
دانشآموز کسی بود که روی نیمکت مینشست تا یکی بیاد و بهش چیزی یاد بده.
اما تویِ دانشجو قضیهات فرق میکنه. اینجا دیگه نباید منتظر بشینی تا استادا بهت چیزی یاد بدن. استادا بهت راه رو نشون میدن. ابزار مورد نیاز و خودشون و وقتشون رو در اختیارت قرار میدن تا بری و یاد بگیری. کشف کنی.
گفت:
اگر دوران دانشجویی تموم شد و تو چیزی به علم دنیا اضافه نکرده بودی، بدون که 5 سال از وقتت رو ریختی تو سطل آشغال ساختمون دانشکده!
این حرفها مال زمانی بود که هنوز نتیجهی کنکور هم اعلام نشده بود. (البته برایم روشن بود که کجا درس خواهم خواند)
اولین کلاس دانشکده
گذشت… تا روزی رسید که اولین کلاسمان در دانشکده داروسازی بود.
کنار علی اکبر نشسته بودم و منتظر بودم استاد بیاید و حرفهایی بزند که از هیچکدامشان سر در نیارم تا بروم و درمورد تک تک آنها کتابهای کتابخانه مرکزی دانشگاه را درو کنم.
اولین کلاسمان کلاس شیمی عمومی بود. من عاشق شیمی بودم. یکی از دلایل من برای انتخاب رشتهی داروسازی هم همین بود.
استاد سوری آمد. سلامی گفت با چاشنی خوشآمدگویی و تبریک.
آغاز کرد: «بنویسید: تعادل شیمیایی!»
به خودم گفتم صبر کن ببینم… بنویسیم؟ تو بگویی و ما بنویسیم؟!
این که همان دبیرستان است! فقط دخترها اضافه شدهاند…!
(به جز استاد ریاضیاتمان دکتر عبداللهی اصل همه همین رویه را پیش گرفتند)
دنیای بعد از کنکور | درس خواندن در دانشگاه
من آدمی نبودم که به همین راحتی کم بیاورم.
کارهایم را شروع کردم که ناگهان به خوابگاه رسیدم. بچهها را دیدم و همه چیز را فراموش کردم!
دیدم همه خسته از کنکور آمدهاند دانشگاه که عشق و حال کنند…!
یاد حرف محمدرضا افتادم:
امروز، دانشگاه، دقایقی بعد از شروع رسمی کلاس، آغاز میشود و دقایقی قبل از پایان رسمی آن، پایان مییابد.
امروز دانشگاه، محلی است که پس از چند سال درس خواندن و تکه پاره کردن خودمان، به آن رسیدهایم و طبیعی است که باید محل استراحت ما باشد. برای دانش آموختن به دانشگاه نیامدهایم. برای دانشگاه رفتن به دانشگاه آمدهایم و حالا که به دانشگاه آمدهایم، کاری برای انجام دادن باقی نمانده است.
زمان امتحانات شد و فهمیدیم نه بر اساس فعالیتهایمان، نه بر اساس تحقیقاتمان، بلکه نمرهمان از روی برگهی سوال مشخص میشود! بیشترین نقش ما در یادگیری در درسهای گروه معارف اتفاق میافتاد. آنهم چون استادش گفته بود “هرکی بیشتر حرف بزنه بیشتر نمره میگیره” (همانطور که احتمالا میدانید در نهایت باز هم نمرهها بر اساس آزمون تستی مشخص شد)
اما نمره مهم نبود… حداقلش کمی بیشتر دربارهی مسائل عقیدتیمان فکر کردیم. در کلاس اندیشه اسلامی؛ اسلامیاش را نمیدانم، اما اندیشیدن را تجربه کردیم.
تمام ذوقم کور شد.
این امین آن امینی نبود که کنکور داد و منتظر بود تا دانشگاه شروع شود.
برنامههایم بر باد رفته بود و من در میان طوفانی بودم که هرگز انتظارش را نمیکشیدم.
دانشگاه اما شد محلی برای تفریح ما.محلی برای پاس کردن.
کاری نمیکردیم و اگر کاری بود نظریهپردازی بود. کار اجرایی نداشتیم.آزمایشگاههایمان هم تئوری شد و آزمونهایش هم.
سال اول تمام شد و پنج سال دیگر باقیست
فکرش را هم نمیکردم که سال اول دانشگاه من اینگونه تمام شود.
حداقل دلخوشیام هم این است که بیکار ننشستم. اگر دانشآموز داروسازی بودم (و دانشجو داروسازی نبودم)، دانشجوی روانشناسی و مدیریت و هنر و ادبیات و کسبوکار شدم.
اما این خودم بودم که این سبک زندگی را انتخاب کردم… حتی اگر به من تحمیل کرده باشند.
الان که مدتی است از دانشگاه دورم، احساس میکنم بیشتر دانشجو هستم.
برایت آرزوی موفقیت دارم.
تمام
آقای متقی نسب سلام
خسته نباشید
ببخشید شما الان احتمالا سال سومتون رو میخونید توی رشته داروسازی می خواستم بپرسم توی این سه سال کار کردید؟ چه فعالیت هایی انجام دادید که ازشون پشیمون هستید؟ ساده تر بخوام بپرسم اگر برگردید به ابتدای مسیر دانشگاهی چه کارهایی میکنید و چه کارهایی نمیکنید؟
این متن رو هر دانش آموز دبیرستانی باید یه بار بخونه👌👌👌👌👌👌
بهترین نوشته این سایت همینه قطعا
هر چه از دل برآید لاجرم بر دل نشیند❤
حققققققققق
این حرف و درد دل شما درد دل کسایی هست که به امید یادگیری و به شوق کشف تازه ها وارد دانشگاه شدن و با فضای بسته و آموزشی که خودتون خیلی خوب توصیفش کردین مواجه میشن. واقعیتش برای من هم همین اتفاقا افتاد و اصلا نتونستم خودم رو آداپته کنم امیدوارم شما و دیگر دانشجوها بتونن راه خودشون رو پیدا کنن توی دانشگاه و همه چیز رو منحصر به همین دانشگاه رفتن ندونن چون تازه با ورود به دانشگاه مسیر شروع میشه
من پشت کنکوری ام و واسه کنکور خوندن برام سخت شده بنظرتون دانشگاه غیر انتفاعی خیلی بده؟
ینی میتونم فوق لیسانسمو دانشگاه دولتی قبول شم؟
اخه من عاشق درس هستم و سال کنکور یهو یه اتفاقات بدی افتاد و نتونستم بخونم
بهزادجان
توی این یک سال و نیمی که وارد فضای دانشگاه و کار شدم خیلی چیزا دیدم که ذهنیتم رو تغییر داد. قبل از اون فکر میکردم دانشگاه خوب و رشتهی خوب ضمانتکنندهی آیندهی خوبه. فکر میکردم کسایی که از سد کنکور نتونستن عبور کنن، یا به سختی عبور کردن هیچوقت نمیتونن طعم یه زندگی موفقیتآمیز رو بچشن. یه جورایی اینا رو تو مغزمون فرو کرده بودن. که کنکور سرنوشتسازترین 4 ساعت زندگی شماست و کلی از این حرفا.
یه روز یه پینه دوز توی یه شهری حاکم میشه. ازش میپرسن چی شد که توی پینه دوز امروز حاکم این شهر بزرگ شدی؟ جواب داد نمیدونم، من فقط پینهدوز خوبی بودم.
چیزی که متوجهش شدم اینه که، مهم نیست چیکار میکنی، یا چندنفر کاری که میکنی رو قبول دارن یا تو رو توی مسیر موفقیت میدونن یا نه. توی حرفه و شغلت، مهم اینه که بتونی بهترین باشی. یا جزو 1 درصد برتر حوزهی خودت باشی و اونقدر ارزشمند باشی که بودن یا نبودنت توی حوزه کاریت برای سازمان یا موسسه یا جایی که توش کار میکنی یا کاری که خودت راهش انداختی، تاثیر داشته باشه. کسی نتونه کاری که تو انجام میدی رو انجام بده. یک نوع از غیرقابل جایگزین بودن.
نمیخوام تاثیر دانشگاه رو کم و ناچیز ببینی؛ نه. اتفاقا دانشگاه خیلی مهمه. ولی یه بعنوان یه ابزار، نه یه مسیر. بدون ابزار هم میتونی توی مسیر، با سختیهای بیشتر و البته فشار روانی کمتر به موفقیتهایی برسی که توی دانشگاه خوب میتونستی بهشون برسی.
دانشگاه دولتی؟
بذار باهات روراست باشم.من باور دارم اگر درست جلو بری فوق لیسانس و دکترات رو میتونی توی یکی از دانشگاههای آمریکا مشغول به تحصیل باشی.
شاد و پیروز و سربلند باشی
هر چه از دل بر آید لاجرم بر دل نشیند…
:))))
من این متن شما رو برای همکلاسی های دانشگاهم خوندم و همه شون یه آهی از نهادشون بلند شد!!!!!
خیلی زیبا و درست گفتید آقای محمد امین
دوستان ؛ میبینید که این دبیر شیمی ما چقدر عجیبه !؟
همه میخوان زودتر برن یه دانشگاه خوب ؛ بعدش عشق و حال و تفریح … ایشون ناراحتن که چرا اساتید دانشگاه تهران بهشون تحقیق و پژوهش نمیدن و هنوز مثل دبیرستان تدریس میکنن :)))))))))
عرفان خاااان
شما مگه زندهای؟! ؛)
سرفه هام قطع نشده هنوز
ولی زندم اگه خدا بخواد
خخخخ
سلام
ببخشید من تو انتخاب رشتم بین دندانپزشکی و داروسازی مردد هستم رتبم داروسازی تهران میشه ولی دندون تهران و شهیدبهشتی شاید بشه شاید نه و واقعا نمی دونم کدوم رو انتخاب کنم چون خیلیا میگن دندونپزشکی بهتره ولی یکی از اهداف من دانشگاه خوب هم هست که نیمسال دوم شهید بهشتي شاید بشه و نمی تونم بگم کدومو بیشتر دوست دارم. ممنون میشم راهنماییم کنین و نظر خودتونو در رابطه با این دو رشته بگین.سپاس🙏🏻
سلام
اولش اینو بگم که من برای پسرها خیلی راحتتر میتونم کمک کنم توی مقایسه بین رشتهها ولی برای شما حقیقتش نمیتونم نظر قاطعی داشته باشم.
باید ببینید هدفتون چی هست و این تعیین میکنه که کدوم رشته براتون بهتره. اگر بخوام در یک کلام بگم طبیعتا آیندهی شغلی و مالی دندانپزشکی ضمانتشده تر از داروسازی هست.
توی رشته داروسازی درسها مهمن ولی مهم تر در واقع گسترهی مهارتی که توی سالهای دانشجویی بدست میارید هست که تعیین میکنه که کجا کار کنید و چقدر حقوق بگیرید. از ماهی 8-9 ملیون توی داروخونه شروع میشه تا ماهی چند میلیارد توی شرکتها یا کارخونههای داروسازی، آرایشی بهداشتی و صنایع غذایی بینالمللی اما دندون پزشکی خیلی ضمانت شده تره… درسهاتون رو که بخونید و مدرک رو که بگیرید پایه حقوق ماهیانهتون بالاتر خواهد بود و بیشتر شدنش دیگه بستگی به میزان توانایی و تخصصتون توی اون کار داره.
همیشه به کسایی که ازم میپرسن میگم اینکه چه رشتهای میخونید زیاد مهم نیست. چون رشته به تنهایی تضمین کنندهی هیچ چیزی نخواهد بود. نه آرامش نه خوشبختی نه پول نه جایگاه اجتماعی نه افتخار و تاثیرگذاری و نه هرچیز دیگهای که فکرش رو بکنید. فکر میکنم توضیح واضحات باشه. پس رشتهتون رو بر اساس علاقه و چشماندازتون از آیندهای که مدنظرتون هست انتخاب کنید و فقط سعی کنید توش بهترین باشید. حتی اگه شنوایی سنجی هم باشه شما اگر بتونید جزو بهترین متخصصهای شنواییسنجی کشور باشید همهی فاکتورهایی که مطرح کردم (اعم از پول و جایگاه اجتماعی و تاثیرگذاری و آرامش و …)برای شما بهتر و بیشتر از یه کسی هست که پزشکی دانشگاه تهران خونده و توی کارش مهارت و تخصص چندانی نداره و فقط مدرک گرفته.
و در نهایت هم بگم ( باز هم میگم نظر شخصیم هست و شما خودتون باید تصمیم بگیرید) بین رشتهی مورد علاقهام و دانشگاه مورد علاقهام من هرگز دانشگاه مورد علاقهام رو انتخاب نمیکنم. چون دانشگاه چند ماه اولش جذابیت داره و بعدش عادی میشه و شما قراره با اون رشتهای که انتخاب میکنید تا آخر عمرتون زندگی کنید. پس توصیه میکنم بخاطر دانشگاه داروسازی رو انتخاب نکنید و اگر واقعا دندونپزشکی رو دوست دارید و آیندهتون رو توی این رشته میبینید، سمتش برید. ماجرا به همینجا محدود نمیشه و شما میتونید توی تخصص یا حتی تو دوران تحصیلتون به دانشگاههای بهتر ایران یا خارج از ایران برید.
بعنوان توصیه نهایی هم شاید بد نباشه به این مورد اشاره کنم که لطفا با “عقل و دل” خودتون انتخاب کنید. نه فکر و خیال و هوس دیگران… .
آرزوی موفقیت و بهترین اتفاقات رو براتون دارم و امیدوارم هر تصمیمی که میگیرید شادی به ارمغان بیاره براتون🙏🏻🌺
واقعا ممنونم از توضیحات و راهنمایی های موثرتون لطف کردین موفق باشید🙏🏻🌷
خواهش میکنم
انشالله بهترین تصمیم رو بگیرید
پاراگرافی که :اگر دانش آموز داروسازی بودم و دانشجوی داروسازی نبودم………….دانشجوی روانشناسی و ادبیات و مدیریت و کسب و کار شدم .)ینی همزمان چند رشته میخونید؟
سلام سارا خانم
بله اگر دانشجو بودن رو تنها منحصر به دانشگاه رفتن ندونیم.