یک عمر
فرصتی است برای بیان
“بودن”
به خلاقترین و هیجانانگیزترین شکل ممکن
این جمله را از کتاب “یادداشتهای یک مرد فرزانه” اثر ریچار باخ با ترجمهی دلنشین خانم لیلا هدایت پور خواندم. کتاب خوبی است. جالب است. در 215 صفحه. از ادبیاتی که کمابیش مورد پسندم هست استفاده کرده. در اولین صفحه و آخرین صفحهی کتاب نوشته :«شاید، تمام مکتوبات این دفتر خطا باشد.» ممکن هست درست هم باشد. درست و غلط را این کتاب تعیین نمیکند. تنها کسی که میتواند بگوید چه چیزی درست است، خود من هستم. برخی جملههایش را انگار شخصا خطاب به من گفته باشد.
هر صفحه یک جمله دارد و میشود برای هر روز از آن فال گرفت.
کتاب را باز میکنی و تصمیم میگیری که صفحه راست را بخوانی یا صفحه چپ را.
دلم میخواست جملات دیگری از آن را هم منتشر کنم. شاید هم این کار را بکنم.
چند یادداشت دیگر از کتاب
چند یادداشت دیگر از کتاب
ناچیزترین چرخش امروز
به
فردایی بسیار متفاوت
خواهدت برد.
“یک نفر همیشه استثناست”
همه نمیتوانند،
ولی هرکسی میتواند.
چه آسان است
زندگی مرسوم و قراردادی.
و چه لذتبخش خواهد بود
زندگی آنگاه که غیرقابل پیش بینی باشد.
پیش از آنکه دگرگون شوی
چیزی مهم باید که به خطر افتد.
وقتی میتوانی دربارهی کسی صحبت کنی
که
بدانی چه چیز به او آرامش میبخشد.
هر اندیشهی قدرتمند و جذابی
چه بیهوده است
اگر به کارش نبندی.
ابرها
نمیدانند
چرا به سمتی میروند
و چرا با این سرعت میروند
تنها یک انگیزش… این جایی است که اکنون باید رفت.
اما آسمان
از انگیزهها و انگارههای پشت تمامی این ابرها خبر دارد.
و تو نیز خواهی دانست
وقتی خودت را آنقدر بالا بکشی
که بتوانی ورای افقها را بنگری.
دوستان تو را بهتر شناسند
در نخستین دقایق دیدار؛
تا آشنایانت در هزاران سال.
برای رسیدن به آنچه در زندگی میخواهی
تصور کن همواره آن را داشتهای.
و چقدر زیبایند این یادداشت ها و «هر اندیشهی قدرتمند و جذابی چه بیهوده است اگر به کارش نبندی.»