برای بار پنجم پرسید از او:
«1 یا 2؟»
او که در چهار بار قبلی قواعد بازی را یاد گرفته بود
بی درنگ گفت: «1»
چشمانش را بست
نفسی کشید
گلویش را صاف کرد
با کمی درنگ گفت:
«دوستت دارم»
کمی سکوت
و دوباره بدون هیچ حرفی
با همان غرور و لبخندی کوچک بر لب
به دیوانگیهای کودکانهشان زیر باران ادامه دادند.
– چارلز آنتوان مرکوری در تئاتر زندگی
دوستت دارم را
من دلاویزترین شعر جهان یافتهام
این گل سرخ من است
تو هم ای خوب من! این نکته به تکرار بگو
این دلاویزترین شعر جهان را همه وقت
نه به یکبار و به ده بار، که صد بار بگو
دوستم داری را از من بسیار بپرس
دوستت دارم را با من بسیار بگو
فریدون مشیری
لطفاً نوشتههای من را بدون اجازهام منتشر نکنید :)))))
جدیدا مصرف الکلت زیاد شده فکر کنم چارلی :))
شما فارسی بلدید آقای مرکوری؟ 😐
http://www.translate.google.com
نه واقعا حالت خوب نیست ://
Weeeeeeird ؛)
خوش تر از دوران عشق ایام نیست
🙂