خانه / امین (صفحه 20)

امین

تهرانِ بی تو

آلوده است (اصلا) کثافت محض است «از هر سلامی خالیست» رنگ ندارد انگار -بر لبش خَند ندارد انگار- جایِ خَندش سیگار.. سیگار.. سیگار در سرش سودا ندارد در دلش غم خروار خروار تلنبار، انگار…! و با این همه باز انگار نه انگار! خستگیِ مردان و مردمش این بار نه مایه‌ی …

بیشتر بخوانید »

باز چوپان… باز دروغگو… اما…

چوپانی مثل همۀ چوپان‌های دیگر هر روز گله خود را به چرا می‌برد، اما برعکس همه‌ی آن‌ ها وقتی که گوسفندان خوش و خرم سرگرم چریدن بودند به بالای تپه می‌رفت و بر سر و روی خود می‌زد و فریاد می‌کرد : آهای مردم! کمک کنید! گرگ به گله‌ام زده! …

بیشتر بخوانید »

پر کن تُهی

مغز را پُر کن زبان را تُهی اقتدارت ببین و پُر شو از لذت خودت پرُ کن، عزیزان را تُهی چشم را پُر کن و دل را و خالی کن در خلوت چشم را تُهی دل را تُهی…

بیشتر بخوانید »

زود آموختم

وقتی دو نفر به هم حس مثبتی دارن هنگام ناراحتی و قهر هر نوع حرف زدنی حتی مشاجره‌ و پرخاش یا اساسا هر نوع تعاملی مشکل را به شکلی شیرین و دوست داشتنی حل‌ می‌کند اما وقتی حس مثبتی نیست هر نوع حرف زدنی هرچقدر هم دوستانه یا عاشقانه یا …

بیشتر بخوانید »

فاصله، تجربه‌‌ی‌ بیهوده‌یی است

چه بی‌تابانه می‌خواهمت ای دوریت آزمون تلخ زنده بگوری! چه بی‌تابانه تو را طلب می‌کنم! بر پشت سمندی گویی نوزین که قرارش نیست. و فاصله تجربه‌یی بیهوده است. بوی پیرهنت این جا و اکنون. کوه ها در فاصله سردند. دست در کوچه و بستر حضور مأنوس دست تو را می …

بیشتر بخوانید »
نمایش

نمایش

‌-«گروهان!… بیدار شوید!…بیدار شوید! مگر با شما نیستم؟» بیدار شدند صف‌ کشیدند -«خبر… دااار!» نظمی است مثال زدنی‌ با فرو بردن دم از فرمانده به ثانیه‌ای سی و اندی سرباز صف کشیدند پشت پرده‌‌ی‌‌ سرخ سالن نمایش… … سرباز‌ها‌ نه‌ پوتین پوشیده‌اند نه آموزش رزمی و نظامی دیده‌اند نه تفنگ …

بیشتر بخوانید »

شب بخیر

هر شب دلم بهانه‌‌ی‌‌ تو را… هیچ… بگذریم… امشب دلم دوباره تو را… هیچ… شب بخیر..

بیشتر بخوانید »