آلوده است (اصلا) کثافت محض است «از هر سلامی خالیست» رنگ ندارد انگار -بر لبش خَند ندارد انگار- جایِ خَندش سیگار.. سیگار.. سیگار در سرش سودا ندارد در دلش غم خروار خروار تلنبار، انگار…! و با این همه باز انگار نه انگار! خستگیِ مردان و مردمش این بار نه مایهی …
بیشتر بخوانید »باز چوپان… باز دروغگو… اما…
چوپانی مثل همۀ چوپانهای دیگر هر روز گله خود را به چرا میبرد، اما برعکس همهی آن ها وقتی که گوسفندان خوش و خرم سرگرم چریدن بودند به بالای تپه میرفت و بر سر و روی خود میزد و فریاد میکرد : آهای مردم! کمک کنید! گرگ به گلهام زده! …
بیشتر بخوانید »آدمی شبیهتر به خودم
فیلم Original Sin یه دیالوگ قشنگ داشت: «من کنارِ تو، یه آدمِ دیگهام؛ آدمی شبیهتر به خودم»
بیشتر بخوانید »پر کن تُهی
مغز را پُر کن زبان را تُهی اقتدارت ببین و پُر شو از لذت خودت پرُ کن، عزیزان را تُهی چشم را پُر کن و دل را و خالی کن در خلوت چشم را تُهی دل را تُهی…
بیشتر بخوانید »زود آموختم
وقتی دو نفر به هم حس مثبتی دارن هنگام ناراحتی و قهر هر نوع حرف زدنی حتی مشاجره و پرخاش یا اساسا هر نوع تعاملی مشکل را به شکلی شیرین و دوست داشتنی حل میکند اما وقتی حس مثبتی نیست هر نوع حرف زدنی هرچقدر هم دوستانه یا عاشقانه یا …
بیشتر بخوانید »فاصله، تجربهی بیهودهیی است
چه بیتابانه میخواهمت ای دوریت آزمون تلخ زنده بگوری! چه بیتابانه تو را طلب میکنم! بر پشت سمندی گویی نوزین که قرارش نیست. و فاصله تجربهیی بیهوده است. بوی پیرهنت این جا و اکنون. کوه ها در فاصله سردند. دست در کوچه و بستر حضور مأنوس دست تو را می …
بیشتر بخوانید »فهمیدم
خیلی وقتا حالم بستگی داره به این که کی حالمو میپرسه :)))
بیشتر بخوانید »نمایش
-«گروهان!… بیدار شوید!…بیدار شوید! مگر با شما نیستم؟» بیدار شدند صف کشیدند -«خبر… دااار!» نظمی است مثال زدنی با فرو بردن دم از فرمانده به ثانیهای سی و اندی سرباز صف کشیدند پشت پردهی سرخ سالن نمایش… … سربازها نه پوتین پوشیدهاند نه آموزش رزمی و نظامی دیدهاند نه تفنگ …
بیشتر بخوانید »شب بخیر
هر شب دلم بهانهی تو را… هیچ… بگذریم… امشب دلم دوباره تو را… هیچ… شب بخیر..
بیشتر بخوانید »روزهای آشنا
زندگی به قبل از این روزها و بعد از این روزها تقسیم میشود
بیشتر بخوانید »