خانه / امین (صفحه 10)

امین

روایتگری در علم

روایتگری در علم

مطلب زیر را از سایت سیتپور خواندم. نمی‌دانم ترجمه بود یا نوشته‌ای اصیل اما نقل از منبعی که این نوشته را آنجا خواندم؛ نوشته‌ی عباس کریمی. با کمی ویرایش وفادار به متن اصلی، آن را در وبلاگ خودم منتشر کردم. چون از خواندنش لذت بردم. ایده‌ی اصلی از جای خوبی …

بیشتر بخوانید »
این روزها

این روزها

مدت بیشتر از دو ماه است که از اینستاگرام و دنیا و دغدغه‌هایش (که الحق دنیایی دارد برای خودش) خداحافظی کرده‌ام. چندی پیش از خداحافظی، در یکی از پست‌هایم تصویری از خودم با لبخندی دراز، به پهنای صورتم و نگاهی به دوردست گذاشتم. نه از آن دست لبخند‌هایی که جلوی …

بیشتر بخوانید »

شکست از دیدگاه ساموئل بکت

بکت به این باور رسیده بود که شکست بخش اصلی حرفه هر هنرمندی است حتی اگر هنرمند مدام خود را موظف ببیند که باید برای موفقیت تلاش کند. معروف‌ترین اظهار نظر او در مورد این فلسفه در پایان رمان «نام‌ناپذیر» (۱۹۵۳) آمده است: «… باید ادامه بدهی. نمی‌توانم ادامه بدهم. …

بیشتر بخوانید »

انسان و قله

بر قله ایستادم آغوش باز کردم تن را به باد صبح، جان را به آفتاب سپردم روح یگانگی با مهر، با سپهر، با سنگ، با نسیم، با آب، با گیاه، در تار و پود من جریان یافت! موجی لطیف، بافته از جوهر جهان، تا عمق هفت پرده تن را ز …

بیشتر بخوانید »

آنجایی که دانه‌ها سبز می‌شوند

حس می‌کنم که فشار گیج‌کننده‌ای در زیر پوستم وجود دارد… می‌خواهم همه چیز را سوراخ کنم و هرچه ممکن است فرو بروم. می‌خواهم به اعماق زمین برسم. عشق من در آنجاست، در آنجایی که دانه‌ها سبز می‌شوند و ریشه‌ها به هم می‌رسند و آفرینش در میان پوسیدگی، خود را ادامه …

بیشتر بخوانید »
پشت پرده

پشت پرده

داستان زیبایی را در وبلاگ آقای حکایتی دیدم که حیفم آمد با هم نخوانیم. يکي از سناتورهای معروف آمريکا، درست هنگامی که از درب سنا خارج شد، با يک اتومبيل تصادف کرد و در دم کشته شد. روح او در بالا به دروازه هاي بهشت رسيد و سن پيتر از …

بیشتر بخوانید »

خنده‌های تو

من گمان می‌کردم، كه براى دلباخته كردنش، باید لبخند بر لبانش بنشانم، ولى هر بار كه مى‌خنديد، اين من بودم كه عاشقش می‌شدم.. نمی‌دانم از کی

بیشتر بخوانید »