خانه / امین (صفحه 9)

امین

برف

سر پیچ از هم جدا شدند. یکی زندانی بود، دیگری زندانبان. زندانی دورۀ محکومیتش را گذرانده بود و زندانبان دورۀ خدمتش را. چمدان‌هایشان پر از گذشته بود، حولۀ کهنه، ریش‌تراشِ زنگ زده و آینۀ جیبی و… آن‌ها سرنوشت مشترکی داشتند. هردو خاطرات خود را پشت میله‌ها گذاشته بودند و وقتی …

بیشتر بخوانید »

کوهی عظیم فرو ریخت

افق راه‌های بی پایان اندک اندک روشن می‌شود و نسیمی سبک کننده سایه‌ها را بخود می‌لرزاند اینک ندائی دورئست که خلوت رؤیا‌ها را بسخره گرفته است… غبار شکنجه‌ای افسون کننده بر فضا سنگینی می‌کند و رشته‌ای سرد و لغزان آخرین طپش‌ها را خاموش می‌سازد دیوارهائی که راه بر وحشت کویر …

بیشتر بخوانید »

آن‌ها نباید عاشق شوند

مرد به همکارش گفت: من تو را دوست دارم. دخترک پرسید: از چی حرف می‌زنی؟ مرد جواب داد: از عشق. در درون دخترک قطعه‌ای با صدای خفیف آژیر کشید. احساس خطر کرد و بی‌درنگ گفت: این برنامه برای من تعریف نشده. سپس رویش را برگرداند و رفت. مرد که به …

بیشتر بخوانید »
دره کوچک من شهر سنگسر

دره‌‍ کوچک من

دوری و دلتنگی، برخی ارزش‌ها را پررنگ می‌کنند. از سال 98 که برای تحصیل به تهران رفتم و از 99 که جای دیگری زندگی می‌کنم، دور شده‌ام از سنگسر. این روزها که خاطره‌های سالهای نه چندان دور برایم رنگ گرفته، حال غریبی دارم. یکباره خودم را دیدم ایستاده، مقابل شهر …

بیشتر بخوانید »
کتاب هایی که سال 1400 خواندم

کتاب هایی که سال 1400 خواندم

مدتی دور بودم از فضای وبلاگم. خُب دوباره برگشتم. امسال شعر چیزی بود که در برابرش مقاومتی نداشتم. توی کتابفروشی‌ها همیشه چند قلم کتاب شعر برمی‌داشتم و همون روز هم می‌خوندم. شعر برای من چیزی بود که دنیا رو قشنگ‌تر می‌کرد. نگاه شاعرانه و تفکر دراماتیک نسبت به هرچیزی. برد …

بیشتر بخوانید »

اولین روز اسفند

صبحِ غریبی است لبخند.. یادآور نوروز و بهار سبزیِ یکسر شوریدۀ باغ بارانی که بی‌قرار اما خرامان به پیشواز شکوفه‌ رفته به روبوسی سرو در اولین روز اسفند به لبخند شرقی دختری از لیلاکوه و «دوستت دارم‌»‌هایی که گفته نشد اما ریشه کرد../

بیشتر بخوانید »
روزمرگی‌های من

روزمرگی‌های من

آخرین روزهای زندگیِ کرونایی را پشت سر می‌گذرانم. فکرش را می‌کردی آن روز، زندگی دو سال به این روال سپری شود؟ دو سالی که با خانه نشینی سپری شد. دو سالی که خیلی‌ها را ندیدیم و به دلتنگی عادت کردیم. چه بسیار جاهایی که نرفتیم و کارهایی که نکردیم. دو …

بیشتر بخوانید »

من عاشقت شدم

نه زیبایی بی حدِ تو نه محبوبیت تو مرا مجذوب خود نکرد. تنها آن هنگام که روح زخمی مرا بوسیدی، من عاشقت شدم.. شمس لنگرودی  

بیشتر بخوانید »
معرفی پادکست

معرفی پادکست | برای شما

این روزها کمتر علاقه و فرصت گوش دادن به پادکست را دارم. اما لابه‌لای پلی‌لیست‌های تصادفی Soundcloud پادکست‌هایی پخش می‌شوند که از ادامه یافتن برخی‌شان استقبال می‌کنم. یک رادیوی کوچک دارم و با بلوتوثش به ساندکلاود متصل می‌شوم. مثل رادیو همیشه برای خودش روشن است و به اصطلاح خودم وِر …

بیشتر بخوانید »