کتاب واقعنگری اثر هنس روسلینگ و دیگران را میخوانم. طبقهبندی دهگانهی این کتاب را برای اینکه ثابت کند اوضاع دنیا آنقدرها هم که فکر میکنیم بد نیست بسیار دوست دارم. همینطور بخشهایی از آن را. همینطور شاید میتوانست کوتاهتر و با مثالهای کمتر هم اصل قضیه را برای کسانی که میخواهند بفهمند اثبات کند. اما ادبیات و تعدد مثالهای آن به گونهایست که کسانی که نمیخواهند باور کنند دنیا دارد بهتر میشود را هم میتواند به سادگی مجاب کند.
درمورد کتاب واقعنگری در پستهای بعدی نوشتهام.
امروز میخواستم فقط بخشی از کتاب را که به نظرم جالب آمد با شما در میان بگذارم.
در بخشی از این کتاب خطای عددهای بزرگ ما انسانها را بررسی کرده است.«غریزه اندازه».
به صورت کوتاه میگوید ما در درک اندازهی واقعی برخی اعداد و اندازهها و ارقام ناتوانیم:
دنیا را نمیتوان بدون اعداد و ارقام درک کرد. همچنین درک آن فقط با تکیه بر اعداد و ارقام ممکن نیست.
شما معمولا مسائل را بزرگ میکنید. قصد بیاحترامی ندارم. تحریق اندازهی مسائل یا قضاوت نادرست درمورد اندازه چیزها کاری است که انسانها به طور طبیعی انجام میدهند. ما به طور غریزی به یک عدد تنها نگاه میکنیم و درمورد اهمیت آن به خطا میرویم.
رسانهها دوست صمیمی این غریزهاند. وظیقهی شغلی خبرنگاران این است که هر رویداد، واقعیت یا عدد مشخص را طوری گزارش کند که مهمتر از آنچه هست جلوه کند.
درواقع میخواهد بگوید ما از عددها به تنهایی نمیتوانیم اطلاعات درستی بگیریم. اعداد ما را فریب میدهند. شما به آمار 4/2 میلیون کودک فوت شده در سال 2016 دقت کنید. عدد بزرگی است. وحشتناک است. اما چطور میتوانیم درمورد چنین اندازهای به واقعنگری برسیم؟
شیوهی کنترل غریزه اندازه
برای جلوگیری از تحریف غریزه اندازه چیزها فقط به دو ابزار جادویی نیاز داریم: مقایسه و تقسیم. چه گفتید؟
با هردوی اینها آشنایی دارید؟ خیلی هم خوب. پس فقط کافیست از آنها استفاده کنید. به این کار عادت کنید. نشانتان میدهم چطور.
مقایسه اعداد
مهم ترین کاری که برای پرهیز از قضاوت نادرست درمورد اهمیت چیزها میتوان انجام داد. دوری کردن از اعداد تنهاست. هرگز عددی را تنها نگذارید. هرگز باور نکنید عددی ممکن است به خودی خود معنادار باشد. اگر عددی به شما دادند، همیشه حداقل یک عدد دیگر هم بخواهید. چیزی که با آن مقایسهاش کنید.
بخصوص درمورد اعداد بزرگ بیشتر دقت کنید. عجیب است، اما اعداد وقتی از حدی بزرگتر میشوند، اگر با هیچ چیز دیگری مقایسه نشوند، همیشه بزرگ به نظر میرسند، و چطور میشود چیزی که بزرگ است مهم نباشد؟
4/2 میلیون کودک مرده
سال گذشته چهار میلیون و دویست هزار کودک جان باختند.
این آخرین عددی است که یونیسف در رابطه با مرگ کودکان زیر یک سال در سراسر دنیا اعلام کرده است. ما غالبا با اعدادی تنها و احساسی، مانند این، در اخبار یا در گروه ها و سازمان های فعال اجتماعی برخورد میکنیم. این اعداد واکنش ایجاد میکنند.
چه کسی میتواند 4/2 میلیون کودک مرده را تصور کند؟ خیلی بد است. و حتی اگر بدانیم تمام اینها به خاطر بیماریهای قابل پیشگیری جان باختند از این هم بدتر میشود. چطور کسی میتواند بگوید چهار میلیون و دویست هزار عدد بزرگی نیست؟
فکر میکنید هیچکس چنین چیزی نخواهد گفت. اما اشتباه میکنید.
من دقیقا به همین دلیل این عدد را ذکر کرد تا نشانتان دهم بزرگ نیست خیلی هم کوچک است.
اگر به این فکر کنیم که هریک از این مرگها چقدر برای والدین دردناک بوده است، باید مدت زیادی بخاطر این عدد اشک بریزیم. این پدر و مادرها هم مانند دیگران، منتظر بودند فرزندشان بخندد راه برود و بازی کند. اما مجبور شدند او را به خاک بسپرد. اما گریه از کار چه کسی گره باز کرده است؟ به جای این کار، بیایید به طور واضح درمور رنج انسان فکر کنیم.
رقم 4/2 میلیون برای سال 2016 است. سال قبلش این عدد 4/4 میلیون بود و سال قبل از آن، چهار و نیم میلیون. در سال 1950 این رقم 14/5 میلیون بوده است؛ یعنی آن زمان سالانه ده میلیون کودک بیشتر میمردند. ناگهان این عدد کوچکتر به نظر میرسد. در واقع این رقم در طول تاریخ هرگز از این کمتر نبوده است.
میاننوشت: مقالهی تایم درمورد مرگ و میر کمتر کودکان در سال 2020 نسبت به سالهای گذشته با وجود سایه افکندن اپیدمی کرونا در سراسر جهان و تاییدی دیگر بر غریزه اندازه ما.
اعداد را تقسیم کنید
اغلب اوقات بهریتن کار برای معنا دادن به یک عدد بزرگ، این است که آن را بر مقداری کلی تقسیم کنیم. در این کتاب، این مقدار کلی اغلب کل جمعیت است. وقتی عددی مثل کودکان هنگ کنگ را بر تعداد مدارس هنگ کنگ تقسیم میکنیم. رقمی به نام نرخ یا نسبت به دست میآید. تعداد کودکان در ازای مدارس در هنگ کنگ مقادیر را راحت میتوان پیدا کرد. چون تولیدشان راحت است. فقط کافیست کسی چیزی را بشمارد. اما نسبتها اغلب معنادار ترند.
میخواهم برگردم به بحث 4/2 میلیون کودک مرده. قبلا 4/2 میلیون کودک را با 14/5 میلیون کودکی مقایسه کردم که در سال 1950 مرده بودند. اگر کودکان کمتری به دنیا بیایند و دلیل این کاهش همین امر باشد، چه؟
وقتی میبینید عددی کاهش میابد، گاه دلیل آن در واقع کاهش عدد دیگری در پس زمینه است. برای بررسی این موضوع، تعداد کل مرگ کودکان را به تعداد کل زادولد تقسیم میکنیم.
در سال 1950، تعداد 97 میلیون کودک به دنیا آمدند و در میان آنها 14/5 میلیون جان باختند. برای دستیابی به نسبت مرگ و میر کودکان تاعداد مرگ ها ار بر تعدا زادو و لد تقسیم میکنمی و به تعداد 15 درصد میرسیم. پس در سال 1950 از هر 100 کودک 15 کودک پیش از تولد یک سالگی مردند.
حال به ارقام جدیدتر نگاه کنیم.
در سال 2016 تعداد 141 میلیون کودک به دنیا آمده و 4/2 میلیون تایشان مردهاند. نرخ مرگ و میر در اینجا 3 درصد است. یعنی از هر 100 کودکی که در سراسر جهان به دنیا آمدهاند، تنها 3 کودک پیش از تولد یک سالگی مردهاند. نرخ مرگ و میر نوزادان از 15 درصد به 3 درصد رسیده است. وقتی به جای تعداد کودکان مرده، نرخها را مقایسه میکنیم. عدد جدید به طرز شگفت انگیزی کم به نظر میرسد.
در پایان
غریزه اندازه در واقعنگریِ ما تاثیر دارد. واقعنگری یعنی بدانیم یک عدد تنها چه زمانی اثرگذار، یعنی بزرگ یا کوچک به نظر میرسد.
در کل میگوید برای کنترل غریزهی اندازه همه چیز را در قالب نسبت بررسی کنید.
به نظرم با خواندن این کتاب بسیاری از خطاهای عددی و آماری را که خودمان انجام میدهیم یا قدرت و قدرتمندان میخواهند به خوردمان بدهند، شناسایی میکنیم و کمتر در دام خطاهای ذهنی میافتیم. کمتر به بیماریهای ناشی از شنیدن خبرهای بد دچار میشویم و بیشتر از دنیای پیرامونمان لذت میبریم.
««دنیا را نمیتوان بدون اعداد و ارقام درک کرد. همچنین درک آن فقط با تکیه بر اعداد و ارقام ممکن نیست.»»
💟💟
آقای متقی لطفا زودتر معرفی کل کتاب رو بذارید مثل کتابهای قبلی
واقعا از کتابهایی که بهم معرفی کردین برای خوندن لذت میبرم؛ خیلی ها شون مسیر زندگیم رو تغییر دادن و همینطور خیلی از متن هاتون
قرار داده شد در دو پست مجزا
معرفی و خلاصه کتاب