در حین مطالعه فلسفه به مقایسه این حیطه با ادبیات، هنر یا علم میپردازم. گرچه شاید مرز دقیق و شفافی بین این حیطهها نیست اما مقایسهی آنها در فضای فکریام گریزناپذیر است. کتاب چنین گفت زرتشت نوشتهی نیچه فیلسوف آلمانی با کتاب شعر راستی چرا از پابلو نرودا شاعر شیلیایی. این دو کتاب را تقریبا همزمان خواندم و برایم جالب شد.
فکر میکنم آیا نیاز دارم پاسخهای بیشتری را بدانم یا پرسشهای بیشتری داشته باشم؟
فکر میکنم پاسخها به افکار چارچوب میدهند. مرزهایی را مشخص میکنند. پاسخها میخها را محکم میکنند. شکلها را میسازند و تصاویر را. اما پرسشها درهای جدید را باز میکنند. مرزهای فکر را به عقب میرانند و میخها را شل میکنند.
میدانم که دنیای ما دیجیتال نیست. صفر یا یک نیست. طبیعتاً به هردو نیاز داریم. اصلا لازم و ملزوماند. اما شاید جالب بشود اگر آنها مستقل و بدون نیاز به یکدیگر بررسی کنیم. بعضی پرسشها بدون پاسخ رها میشوند. بعضی پاسخها هم بیپرسش در اختیار ما قرار میگیرد. برای یک مثال جوابهای بدون سوال، در خواندن کتابهایی است که سهوا آنها را انتخاب میکنیم. یا در آموزشهای مدرسه. بدون اینکه بخواهیم بدانیم نیروی گرانشی چیست به چیستی و چگونگیاش پی بردیم. سوالهای بدون جواب شبیه خیال هستند و با “اگه فلان بشه چی میشه؟” یا “What if” میتوان آنها را ساخت.
حالا من در زندگی دنبال کدام هستم؟
کدام برایم شیرینتر است؟ سوالهای بی جواب یا جوابهایی بدون داشتن سوال؟
آیا میخواهم سوالهای بیشتری پیدا کنم یا به دنبال بدست آوردن پاسخ برای سوالهای کنونیام هستم؟
برای من، در این لحظه، کدام بنیادیتر است؟
پرسش یا پاسخ؟
برای شما، در این سن از زندگیتان، کدام مهمتر است؟
پیدا کردن جواب قطعی یا عمومی برای این سوالها که برای انسانهای بسیاری میخی را محکم کند تقریبا ناممکن است. سخت است مانیفست دادن برای بهتر بودن پاسخ یا پرسش. هرکس برای خودش جوابی میتواند پیدا کند. به گمانم این جواب بخشی از شخصیت ما را شکل میدهد. شاید بشود آدمهایی که با آنها در ارتباطیم را بهتر بشناسیم (یا خودمان را) اگر بدانیم آدمهایی هستند که سوالهای بسیاری در هر لحظه دارند یا جوابهای زیادی برای هرچیز.
در این دنیایی که شما رو با پرسش های بی شمار تهدید میکنه، دنبال پاسخ بودن، یعنی مسلح بودن در برابر تهدید های فکری.
من دنبال پاسخم.
پیدا کردن آدم با سواد کار سختی شده، ولی مشخصه که شما میدونید درمورد چی صحبت میکنید… متشکرم!
همونطور که خودتون گفتید قطعا هردوتا با هم استفاده میشه
اما من به دنبال پرسشم. پرسش هایی که یا به جواب می رسند یا نمیرسند اصلا مهم نیست. از تعبیر زیبایی استفاده کردید که گفتید پرسش درهای جدیدی رو باز میکنه. زندگی یعنی تجربه و حیطه های جدید.
دنبال جواب رفتن در صورتی معنی داره که پرسشی وجود داشته باشه پس اگر تقدم و تاخری باشه اولویت با سوالاتمونه.
دنبال هیچکدوم به طور خاص.
من طرفدار اون قشر از آدمایی ام که شهوترانانه و پرعطش؛ عاشق زیستن ان..
حالا هر جا که لازم بود از ابزار “چرا؟” استفاده میکنن و هر چا هم نیاز شد از ابزارِ “زیرا”
حتی به غلط؟😅
khkhkhkhkh