خانه / دل نوشته / بازگشت به خویشتن
بازگشت به خویشتن

بازگشت به خویشتن

با “تو” قهر بودم
مدتی بود “شما” صدایت می‌کردم
تا این‌ که امشب
“او”
باعث آشتی “من” و “تو” شد….

نمی‌دانم هنوز هم با تمام نافرمانی‌ها و کج‌خلقی‌هایم دوستم داری یا نه…!
خوب که فکر می‌کنم…دوستم داری!

 

شانه‌هایم تکیده‌تر از همیشه
و اندام روحانی‌ام نحیف و مردنی
حرفت را نفهمیدم
یا
نخواستم که بفهمم!
وقتی دیگران به من می‌گفتند:
«تو چه کم داری؟؟ هیچ!»
و درونم را می‌کاویدم
اما چه کاوشی؟
کاویدنی بی‌حاصل

من فهمیدم با وجود همه‌چیز احساس کمبود دارم
حس می‌کردم یک چیز سرجایش نیست
و چون یک چیز سرجایش نبود
انگار هیچ‌چیز در زندگیم
سرجایش نبود
پس از کندوکاو‌ها
امشب به من یادآور شد:
که من
میان‌ِ همه‌
“تو” را کم دارم…

امشب را
بیشتر از دیشب و دیشب‌هایش
دلم گرمِ “تو”ست؛
گرمِ خداوندی؛
که با صدای “او”
با دستانِ “او”
مرا به بازگشت به “من”
به خویشتنم
دعوت می‌کند…

 

 

شاید برای شما هم مهم باشد: این پست و محتویاتش را این روز‌ها بیشتر از روز انتشارش دوست دارم

نگاهی هم به این‌ بیندازید

کلاغ

مؤذن خواند. پنج دقیقه. کلاغ‌ها یکصدا شده بودند. صدای قارقار دسته جمعی کلاغ‌ها در فریاد …

4 نظر

  1. آقای متقی نسب دل نوشته تون بسیار زیبا و دلنشین بود.
    🙏🙏

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *