یک سال گذشت؛ از زمانی که در دیلی امین مینویسم.
یک سالی که گذشت برای من هرگز یک سال عادی نبود. شاید مهمترین سال دهه 90 برای من. یقین دارم تا آخر عمرم سال 99 را فراموش نخواهم کرد. اما بگذریم… درمورد 99 شاید بعدها نوشتم.
پارسال همین امروز بود که تصمیم گرفتم برای امین که داشت کار تولید و انتشار محتواهایش را در اینستاگرام با نظم، استراتژی، جدیت و حوصله انجام میداد، بعنوان سورپرایز یک سایت بالا بیاورم؛ تا بتواند نوشتههایش را به صورت اختصاصی در آن منتشر کند. سایتی را با نام “دیلی امین” “DailyAmin” به نام خودم ثبت کردم و کارهای دیزاین و ثبت حقوقیاش را در یکی دو روز انجام دادم و شب او را از وجود چنین سایتی برای او آگاه کردم.
اوایل خیلی مینوشت. خیلی با انگیزه مینوشت. من هم کنار او مینوشتم و نوشتههای همدیگر را زیر بار سنگین نقد و ناسزا میبردیم! اما بعدها نظمش برای نوشتن کم شد و دلم خواست کمی به او فرصت بدهم. گفتم این بلاگ را بیخیال. برای او یک سایت با نام خودش، شاید چند ماه بعد دوباره راه میاندازیم.
حالا هم خوشحالم که امین در سایت خودش، هرروز و هرروز مسیر رشد را طی میکند و متنهایش خواندنیتر از قبل میشوند.
تصمیم گرفتم خودم دیلی امین را دست بگیرم
حالا من مانده بودم و این وبلاگ که 7-8تایی متن از من در آن بود. همان نوشتههای اولی که هنوز هم هست.
هیچوقت نمیخواستم (و نمیخواهم) نویسنده شوم. تلاش ویژهای هم در این راستا نمیکردم و به خیال خودم هیچ استعداد و غریزهای هم برای این کار نداشتم. اما تصمیم گرفتم خودم وبلاگنویسی را شروع کنم. کاری که از بچگی دوستش داشتم اما هیچوقت تداوم نداشت. فکر کنم حدود بیست وبلاگ در بلاگفا و پرشینبلاگ بین سالهای 89 تا 94 ثبت کردم که هنوز هم یکی دوتاییشان را (که یادم رفته حذفشان کنم!) میشود پیدا کرد.
آن زمان زیاد دستم بر نوشتن نمیرفت اما بر انتشار چرا. فکر کنم بخش زیادی از ترافیک بلاگفا در آن سالها مربوط به ده-بیست تا وبلاگی بود که در آنها مینوشتم.
هیچ از وبلاگنویسی نمیدانستم و شروع کردم. اول میخواستم محلی باشد برای اینکه از آموختههایم از فضای علم، بیزنس، ادبیات و تجربیاتم در زندگی بنویسم. دیدم نه آموختهای دارم و نه تجربهای برای انتقال به دیگران. بعدش خواستم جایی باشد برای خلاصه کتابها و نقد فیلمهایم. یا محلی برای مرور و نگهداری خاطراتم. یا جایی برای اینکه غرولند کنم و کمی رها کنم خودم را از شر افکاری که مدیریتشان برایم غیرممکن بود.
ولی هیچکدام نشد. فکر کنم آمیزهای از اینها بدستم آمد که آنچنان دوستش نداشتم. الان که بخشی از نوشتههای قدیمیام را میخواند شرمم میآید که به خواندنشان ادامه دهم! بارها هم خواستم حذفشان کنم اما به احترام مخاطب و بخاطر اینکه دیگران و شاید خودم بدانیم و بتوانیم ببینیم که چطور فکر میکردم و چطور به دنیا نگاه میکردم و الان چگونهام و در آینده چطور خواهم بود، این کار را نکردم.
شروع کردم
شروع کردم. بی آنکه بدانم چه میخواهم. یادم نمیآید پروژهای را بدون حجم زیادی از اطلاعات و برنامهریزی در فاز صفر شروع کرده باشم. اما درمورد دیلیامین این اتفاق افتاد.
اولین کار این بود که ظاهر سفید و زرد آن را به مشکی و بنفش تغییر دادم و لوگویی که برای امین طراحی کرده بودم را به رنگهای دلخواه خودم بدل کردم. (همیشه تغییرات را از ظاهر شروع میکنم؛ ناخودآگاه. نمیدانم هم چرا ولی معمولا تغییرات مهیب در ظاهر جرقهۀ آغازگر تغییرات زیادی در درونم میشود)
پس از اینکه همهچیز تغییر کرد با کتابی که در آن روزها میخواندم شروع کردم و “گاو بنفش” را به خلاصه مینوشتم و بدون ویرایش، آمیخته با نظرات و تحلیلهای شخصی خودم آن را منتشر میکردم!
بعدها روند کار تغییر کرد و جور دیگری نوشتم. بازخوردهای مختلف و متفاوتی از دوستان عزیزم دریافت میکردم. سعی کردم از وبلاگهایی که میخواندم الهام بگیرم و اینها باعث شد طوری پیش برود که از روندی که وبلاگ پیش گرفته رضایت داشته باشم.
راستش را بگویم خواستم وقتی یکسال از نوشتنم در “دیلیامین” گذشت (که درواقع نامش را برای امین انتخاب کرده بودم) نام این وبلاگ را عوض کنم… اما دلم نیامد این کار را بکنم. شاید به دیلی امین وابسته شدهام.
دوست دارم باشم… و سالها بنویسم. همینجا هم باشم و بنویسم.
دلم میخواهد 10 مورد از مهمترین چیزهایی که از یکسال وبلاگنویسی بدست آوردم یا یادگرفتم با شما به اشتراک بگذارم:
1. شناخت بیشتر خودم و بازنگری و تعمق در ذهنم
من واقعا چه کسی هستم؟ مهمترین سوالی بود که شاید در این یک سال و با نوشتن به آن دست یافتم. البته گزاف است دست یافتن. شاید به پاسخِ آن کمی نزدیکتر شده باشم. در مدلهای ذهنی که برای خودم ساخته بودم عمیقتر شدم. خیلی باورها و اعتقاداتم را اصلاح کردم، سعی کردم موضعم را نسبت به برخی ایدئولوژیها و مناسبات روشن کنم.
دیگر از آن ناآرامی و شور و هیجان برای اثبات اعتقاداتم و چیزهایی که به آنها ایمان دارم خبری نیست. باورهایم برایم روشنتر شده و همین برایم کافیست.
2. روابط جدیدی که شکل گرفت
در طول این یکسال فعالیتم کنتورهای سایت هرروز نشان میداد افراد بیشتری من را و نوشتههایم را میخوانند و ایمیلها، پیامها و کامنتها نشان میداد که افراد بیشتری من را دنبال میکنند. افراد جدیدی در این یک سال وارد زندگیام شدند که واقعا از وارد شدنشان خوشحالم. چیزهای زیادی از آنها یاد گرفتم و تاثیرات بسزایی در زندگیام گذاشتند.
3. روابط جدیدی که شکل نگرفت
4. روابط قدیمیای که پیدا و احیا شد
بسیاری از دوستان قدیمیام را پیدا کردم (در واقع پیدایم کردند) و ایمیلهایشان مرا یاد دوران خوش و ناخوشی که با آنها داشتم انداخت که واقعا حالم را خوب میکرد.
5. انرژی گرفتن از برخی دانشآموزان و دانشجویان
چند دانشآموز و دانشجوی بااستعداد و توانا از طریق دیلیامین با من آشنا شدند. خوشحالم اگر توانستم کمکشان کنم و انرژی زیادی از آنها دریافت کردم که حالم را در لحظاتی خوب میکرد.
6. رزومه
چند باری رزومهام را برای آزمایش یا کار برای شرکتهای مختلف ارسال کردم. اولین کاری که هر آدم عاقلی میکند سرچ در گوگل است و دیلی امین، میان نتایج گوگل در قبال جستوجوی اسمم تصوراتشان را از من تغییر میداد و باعث شد پاسخهای مثبت زیادی از کسانی که فکرش را هم نمیکردم دریافت کنم.
7. گسترش دامنه مهارتها و دانستههایم
8. سرگرمی و ایجاد حالِ خوب حضور در اجتماعی دلخواه و گزیده شده
9. آگاهی از دیدگاههای مختلف نسبت به زندگی، کار و تحصیل
10. گسترش دامنهی ادبیات و واژگانم، تسلط بر بیان
10+1: یک سری چیز دیگر که ای کاش میشد گفت…
پینوشت:
شاید بد نباشد تشکری هم بکنم از عزیزانی که در این یکسال همراه من بودند خصوصا محمد، هیوا، علی، علیرضا، پروین، لیلا، عرفان، رضا، امین و سارا. بودنتان، حرفها و همراهیتان حالم را خوب میکرد و انرژی میداد. چیزهای زیادی از شماها یادگرفتم.
ممنونم که بودید :))
ممنونم آقای متقی نسب
سپاس از شما و نوشته های خوبِ وبلاگِ خوبتون و همه ی چیزهایی که بهمون یاد دادین
مرسی از شما آقای متقی نسب که این همه مدت ما رو با چیزای تازه ای اشنا کردید
سر زدن به وبلاگتون توی ماه های اخیر یکی از بهترین لحظات من بود و وقتی میدیدم که چیز تازه ای نوشتید (هرچند کوتاه!!) با اشتیاق میخوندمش و سعی میکردم اگر نظری داشتم هرطوری شده تایپش کنم
دمت گرم
تصاویری که برای نوشته ها تون انتخاب میکردین فوق العاده بود
🌹🌹🌹👌👌👌👌👌
چقدر این متن زیبا بود و دلنشین :))
از همین تریبون هم تشکر کنم برای سر زدن به وبلاگ کاری من
لطفا کردید وقت گذاشتید و خواندید و دیدگاهتان را برایم ثبت کردید …
از اونجایی که درگیر کارهای پایان نامه ام هستم کمتر به وبلاگم سر میزنم
اما هر بار سرزدم میام وبلاگ شما رو هم چک میکنم و خوشحالم با چنین وبلاگی اشنا شدم :))
ممنونم دانشجو :))
واقعیتش به طور خوب و خاصی با نوشتههاتون ارتباط برقرار کردم. امیدوارم حال دلتون همیشه خوب باشه و از زندگی لذت ببرید
خیلی چیزا از نوشته ها تون یاد گرفتم
خیلی خوب باهاشون ارتباط برقرار کردم
و بسیار تاثیر گذار بودن
به امید بهترینها
🌹🌹
همراهی شما توی این مدت خیلی برام باارزش و دلنشین بود
ممنونم سارا خانم🌹
آقای متقی نسب
فقط یک کلام میگم خیلی لذت بردم :))
چقدر زود اینجا یه سالش شد. خیلی همراهی با تو و نوشته هات شیرین بود و فکر کردن درمورد چیزایی که مینویسی باعث میشد بیشتر فکر کنم درمورد خیلی چیزا
متشکرم امین جان که بودی. امیدوارم همیشه باشی
اگه ایمیل تمدید دامنه نبود هیچوقت نمیفهمیدم که یکسال شد
ممنونم که هستید ❣️
فدای شما امین جان
ما هنوز هم داریم از مطالب و آموزه های شما لذت میبریم
روز 11 تیر که کنکورمو دادم عین خودت میخوام وبلاگ بنویسم
مرسی از شما که هستید❤️
بهت هم گفتم فکر کنم
اگر میخوای وبلاگ بنویسی چون من گفتم کار خوبیه نکن این کار رو اصلا به نظرم!
خوبه که خودت دلایل حداقلی برای انجام این کار داشته باشی
ببینم چه میکنی مررررد 🙂
دکتر من از مهر با این صفحه آشنا شدم و از همون ماه تا حالا واقعا ازت چیزای زیادی یاد گرفتم. اینکه از همه چیز مینوشتی خیلی یرا و دلنشین بود و دریچه های زیادی رو از زندگی برای من باز کرد. ببینیم امسال چه میکنید🌸🌸🌸