خانه / دسته‌بندی نشده (صفحه 2)

دسته‌بندی نشده

انگلیفارسی!

انگلیفارسی

این چند سال پس از ورود به دانشگاه، آشنایی با ادبیات دانشگاه و دانشگاهی‌ها طور دیگری فارسی (پارسی را بیشتر دوست دارم اما در طول متن از هر دو به سبب ناچاری و نیاز استفاده می‌کنم) صحبت می‌کنم. فارسی و انگلیسی به قول خودمان قر و قاطی. امروز درمورد همین …

بیشتر بخوانید »

سفر اجباری به زندانی درون راهپیمایی

سفر اجباری به زندانی درون راهپیمایی ماشین

امروز صبح اولین جمله‌ای که شنیدم از زبان علی اکبر بود: «تو خیابون هیچ ماشینی نیست!». راست می‌گفت. خیابان وصال خلوت خلوت بود و هیچ ماشینی حق تردد و پارک کردن در آن را نداشت. بخاطر راهپیمایی روز قدس. آخرین جمعه‌ی ماه رمضان. ماشین من اما در خیابان وصال پارک …

بیشتر بخوانید »

روزی روزگاری | پسری که عاشق شیمی بود

روزی روزگاری پسری که عاشق شیمی بود

تکه‌هایی از گذشته، که هنوز در خاطر مانده؛ شاید کلیدِ شناختن بهتر یک زندگی باشد. زندگی خودم. می‌گفت “زندگی هر انسان، مجموعۀ وقایعی که بر او گذشته نیست. زندگی هر انسان، حتی مجموعۀ خاطراتی که از زندگیش برای دیگران تعریف می‌کند هم نیست. زندگی هر انسان، همان خاطراتی است که …

بیشتر بخوانید »

یک ارائه و یک سوال

یک ارائه سخنرانی و یک سوال

یکی از جالب‌ترین چیزهایی که درمورد سخنرانی در جمع، خصوصا درمورد ارائه‌ی یک ایده، محصول یا پیشنهاد برای عده‌ای آدم (که معمولا هم آن‌ها را نمی‌شناسید) یاد گرفتم این بود که باید در تمام طول ارائه و خصوصا در ابتدای آن به یک سوال پاسخ بدهم. مخاطب شما می‌خواهد آگاه …

بیشتر بخوانید »

روزمرگی‌های من

روزمرگی‌های من

آخرین روزهای زندگیِ کرونایی را پشت سر می‌گذرانم. فکرش را می‌کردی آن روز، زندگی دو سال به این روال سپری شود؟ دو سالی که با خانه نشینی سپری شد. دو سالی که خیلی‌ها را ندیدیم و به دلتنگی عادت کردیم. چه بسیار جاهایی که نرفتیم و کارهایی که نکردیم. دو …

بیشتر بخوانید »

روایتگری در علم

روایتگری در علم

مطلب زیر را از سایت سیتپور خواندم. نمی‌دانم ترجمه بود یا نوشته‌ای اصیل اما نقل از منبعی که این نوشته را آنجا خواندم؛ نوشته‌ی عباس کریمی. با کمی ویرایش وفادار به متن اصلی، آن را در وبلاگ خودم منتشر کردم. چون از خواندنش لذت بردم. ایده‌ی اصلی از جای خوبی …

بیشتر بخوانید »

پشت پرده

پشت پرده

داستان زیبایی را در وبلاگ آقای حکایتی دیدم که حیفم آمد با هم نخوانیم. يکي از سناتورهای معروف آمريکا، درست هنگامی که از درب سنا خارج شد، با يک اتومبيل تصادف کرد و در دم کشته شد. روح او در بالا به دروازه هاي بهشت رسيد و سن پيتر از …

بیشتر بخوانید »

عنوان‌های توئیتری

عنوان های توئیتری

همیشه نامگذاری‌های خوب و دقیق را دوست داشتم. همیشه دلم می‌خواست عنوانی کوتاه اما رسا برای فصل‌های زندگیم پیدا کنم.  کوتاه برای هدف از زندگی. عنوان‌هایی کوتاه برای کسب و کارم. یا چرا راه دور برویم؟ عنوان‌هایی کوتاه برای نوشته‌های دیلی امین. امروز کتاب اسرار جابز را یک نفس خواندم. …

بیشتر بخوانید »

شب کذایی

شب کذایی

دور و اطرافت را نگاه می‌کنی. دیر وقت است. ساعت 12:44 دقیقۀ خیابان سن ژرمن. در این وقت از سال، کسی به زندگی شبانه اهمیتی نمی‌دهد. پتوی گرم و شومینه ارجحیت دارد. تو اما ترجیح دادی با کاپشن بزرگی که روی خودت انداخته‌ای و وزنت را احتمالا دو برابر نشان …

بیشتر بخوانید »

ده توصیه مردی که برج ایفل را فروخت

10 توصیه ویکتور لوستیگ که برج ایفل را فروخت

در گذارِ مطالعه‌ درمورد بزرگترین کلاهبرداران تاریخ هستم. Con Artistها. اگر شما هم روزی مثل من، به سرتان بزند و بخواهید چنین کاری بکنید، قطعا به نام ویکتور لوستیگ برمی‌خورید. کسی که برج ایفل را فروخت! با جنبه‌ی اخلاقیِ کرده‌هایش کاری ندارم. هوش سرشار او را تحسین می‌کنم. و خوب …

بیشتر بخوانید »